Monday, July 24, 2006


Fatimə Zərrin Tac Qurrət ul-Eyn (1816-1852):

Türk –Azərbaycanlı ozan, bilgin, devrimçi.




Azərbaycan’ın Zəncan şəhərində İran’da ilk anti monarşist-demokratik xalq ayaqlanmasına öndərlik edən Babi məzhəbi böyüklərindən. O İslam/Şiə düşüncəsi və Şeyxi/Babi/Bahayi tarixindən əlavə, həm ədəbiyyat tarixi, həm qadın haqları mucadiləsi, həmi də despotism-dini fundamentalismə qarşı demokratik-silahlı xalq usyanına rəhbərlik etdiyi üçün, Türk/Azərbaycan, İran, Orta Şərq və İslam tarixində doğurdan da mustəsna bir yərə sahibdir.

Fatimə'nin ləqəbi Zərrin Tac idi. Qurrət ul-Eyn isə Seyid Kazım Rəşti, və Tahirə, Bab tərəfindən ona vərilən ləqəblərdir. Fatimə Zərrin Tac'ın atası Hac Məhəmməd Molla Salih Bərəqani Hayəri Azərbaycan’ın Bərəqan, və anası Aminə Xanım Azərbaycan’ın Qəzvin şəhərindəndirlər. Bunların hər ikisi də fəqih və muctəhid idilər.

Zərrin Tac İran'da örtünməsiz (türbansız-çadrasız) ərkəklərlə elmi dartışma və siyasi faaliyətlərdə iştirak ədən ilk qadınlardan biridir. Onun Türkcə və Farsça şe’rləri vardır.

Zərrin Tac öndərliyində dinsəl reformlar adı ilə başlayan Babi Harəkəti, tamamıyla sinifsəl-siyasi və dəmokratik bir harəkətə çəvrilmişdir.

1847'də Mazəndəran əyalətində Bədəşt çölündə Fatimə Zərrin Tac Qurrət ul-Eyn, ginə eyni ildə Qurrət ul-Eyn və Azərbaycanlı Türk ruhani Molla Məhəmməd Əli Zəncani öndərliyində Azərbaycan'ın Zəncan şəhərində sosiyal adalətsizlik və İmami dini fanatizminə qarşı ilk xalq silahlı ayaqlanması patlaq vermişdir. Zəngan Babi xalq isyanının basdırılması sırasında 15.000 Türk öldürülmüşdür. Bayan Zərrin Taç Qurrət ul-Eyn isə tutuqlandıqdan sonra Tehran'da boğularaq e’dam edilmişdir.

Dadaş Qraqoyunlu Qızılbaş

Tuesday, July 18, 2006



خاطرات صبحي - سفر به آزربايجان

با مقدمات و توضيحات مهناز رئوفي
http://www.rahpouyan.us/books/5.htm

ּּּּּּ

و بالجمله با اين نشاط و انبساط و كيف و حال بحد رشد و كمال رسيدم و در معارف بهائي توغل حاصل نمودم پس شائق سير و سفر در بلاد و تبليغ (امرالله) بين عباد شدم و باتفاق يكي از دوستان زردشتي نخستين بار بقزوين رهسپار گشتم .

قزوين

قزوين آن روزها چندين عائله بهائي داشت كه همه از خاندان سمندر محسوب ميگشت كه از بقاياي گروندگان دوره سيد باب بودند و مجموع بهائيان قزوين نزديك بصد نفر ميشدند كه جز يكي دو نفر از تجار و مرحوم ميرزا موسي خان حكيمباشي ما ، بقي از كسبه متوسط الحال و عوام آن بلد بشمار ميرفتند .

ايامي چند در منزل حكيمباشي كه خانه اش محطر حال و مضيف نساء و رجال و شخصش ميزباني سليم النفس و كريم الطبع بود بوديم تا آنكه يكي از دعاه مهم اين طايفه (ميرزا مهدي اخوان الصفا) وارد آن شهر شد و بعداً بصلاحديد (احباب) متفقاً براي دعوت بسمت زنجان و آذربايجان حركت كرديم .

..........

زنجان

وبالجمله با آن معارف و اين معتقدات و ماية از اطلاعات ما و رفيق طريق از قزوين روانة زنجان شديم اما با سرور و نشاطي كه به وصف در نيايد .آن روزها وسايل سير و سفر چون ايتژن ايام نبود و بيشتر مسافرتها با كالسكه و گاري و اسب و استر طي ميشد صباح روز خوشي بوسيله گاري از قزوين براه افتاده پس از طي شش فرسخ قريب غروب وارد سيادهن شديم و در جنب قهوه خانه فرود آمده بر بام كاروانسرائي منزل كرديم.آقا ميرزا مهدي كه مردي سفر كرده و در اين گونه امر مهارتي داشت سطح بام را به اندازةلزوم آب پاشيده آنگاه از خورجين خود گليمي بيرون آورده بگسترد و خورجين را متكاي خود قرار داده تشك سفري خود را در پاي آن بيانداخت و عباي زخيمي بدوش گرفت و دست از آستين بدر آورد و قهوه چي را خواسته فرمان چائيئ تازه دم داد . اما اين بنده بر بالاي بام گرد ش و به اطراف و جناب نظر ميكردم تا آفتاب غروب كرد.ديدم مرغ و خروسهائئ كه در صحرا پراكنده بودند رو بكاروانسرا بطرف لانه خود ميايند رفته رفته گله هاي گاو و گوسفند از مراتع به ده برميگشتند و مواشي به ده نرسيده بانگ برداشتند و در خانه ها تفرقه شدند همهمه ده زيادتر شد و تا نيم ساعت ادامه داشت در اين وقت هوا خوب تاريك شده بود ، من از بام رباط بدرون قهوه خانه رفتم ديدم داخل و خارج آن قهوه خانه پر از مردم است و در دو گوشه دو منقل آتش نهاده و جمعي پيرامون آن به كشيدن ترياك مشغولند باز بالا رفته قدري با رفيق طريق صحبت كرديم پس از آن شام خورده ، خوابيديم .

آقا ميرزا مهدي را في الحال خواب در ربود ولي من تا يكي دو ساعت در رختخواب سفري خود بيدار گاهي دچار كشاكش افكار و زماني متوجه به آسمان و اختر شمار بودم تا نفس از بدن عنصري توجه به قالب مثالي كرد و به سير بقية الخيال در عالم مقدار مجرد از ماده مشغول شد .

آن بيند طفل تشنه در خواب گاوي را ز سبوي زر دهند آب

صبح زود از خواب برخواسته پس از صرف چاي براه افتاديم و هم چنان بر روية روز قبل هر روز راه مي پيموديم و هر شب در منزلي مياسوديم تا روزي كه وارد زنجان شديم اواخر تابستان و فصل وفور ميوه بود چون زنجان بهائي كم داشت و آشنايي هم با كسي نداشتيم در كاروانسرائي فرود آمديم و با كمال احتياط رفتار ميكرديم تا پس از 20 روز به منزل يك نفر از قدماي بابيه بها ئيه كه اسمش ميرزا محمد قلي و شغلش عطاري و سنين عمرش متجاوز از 80 بود نقل و تحويل كرديم و 23 روز هم در آنجا بوديم و در اين مدت مخفيانه هر شب معدودي از احباء يديدن ميا مدند و گفتگو ميكرديم .و در آنجا فهميديم كه عدة بابيان ازلي بيشتر از بابيان بهائيست و اوضاع بهائيان در زنجان هيچ خوب نيست بسيار تاً سف خورديم كه چرا بايد شهري كه در صدر بابيت مركز مهمي بوده و روزي عموم مسلمين از سطوت و قدرت بابيان هراسان بودند امروز اينطور باشد و در نتيجه زحمات آنان بالكل از بين برود .در زنجان 43 روز در عين ملامت و افسردگي توقف كرديم تا كاروان تبريز از طهران رسيد قضاء را جلودار كاروان و يكي دو نفر از چارپاداران بهائي بودند يك اسب و استر به ما وا گذاشتند يك شب من سوار اسب ميشدم و استر را ميرزا مهدي به زير بار ميكشيد شب ديگر ميرزا مهدي اسب دواني ميكرد و من قاطر سواري اين دفعه حركت ما در شبها بود يعني بعد از اذان مغرب به راه ميافتاديم و قبل از ظهر به منزل ميرسيديم

قريه نيك پي

منزل اول قريه نيك پي بود ، دهي است خوش آب و هوا و بسيار با صفا در جنب كاروانسراي شاه عباسي كاروانيان بار انداختند بعد از آن بعضي به خدمت ستوران پرداخته و ديگران براي تهية خوراك آتش افروختند و در اندك وقتي دود و دمشان براه افتاد ما نيز در نزديكي ايشان در چمن با صفائي منزل گزيديم و مختصر طعامي خورده و بر روي سبزيها دراز كشيديم اما كجا استراحت روزگار خواب شب را ميكند يك ساعت به غروب آفتاب مانده بود برخاسته قدري در ده گردش كرديم تا بر رويه روز قبل براه افتاديم .

از امشب به خلاف شب گذشته بنده را خواب گرفت و هر چه ميخواستم خود را نگهداري كنم ممكن نميشد و پيوسته تا صبح پينكي ميزدم و بسيار واقع ميشد كه در حالي كه سواره لگام مركب را در دست داشتم ناگهاني به خود ميآمدم و ميديدم در حال افتادنم دستم بي اختيار سر افسار اسب يا قاطر را بالا ميكشيد و همچنان در كشمكش خواب و بيداري مي بودم تا طلوع صبح و به محظ روشن شدن هوا ديگر حالت كسالت از من دور ميشد و بعضي اوقات چنان از بيخوابي به ستوه ميامدم كه ميخواستم پياده شده به ترك سفر و همراهي با كاروان گفته لحظه اي خفته باشم
..........

سر چم, جمال آباد, ميانج

بالجمله از قرية نيكپي به سر چم و از چم به جمال آباد و از جمال آباد به ميانج كوچ كرديم قبل از طلوع صبح به رودخانة قزل اوزن رسيده از پل دختر گذشتيم همراهان نقل كردند دختري بوده است فريفتة چوپاني شده و اين پل و قصري كه در بالاي كوه است ساختة اوست خلاصه بر روان آن عاشق و معشوق درودي فرستاده از فراز و نشيب قافلان كوه با زحمت و احتياط گذشتيم تا به جلگة وسيع ميانج رسيديم و از رودخانة ميانج هم عبور كرده وارد قصبه شديم و به همراهي كاروانيان در كاروانسرايي فرد آمديم .

در زنجان به ما گفته بودند كه معدودي بهائي در ميانج هست كه مقدم برايشان سيديست از نجباي آن قصبه پس از ورود و كمي استراحت بسراغ ايشان شتافته ديدن كرديم چون جلوداران توقف شب را در آن قصبه مقرر داشته بودند شبي در نهيت خوشي در منزل سيد مذكور بروز آورديم و پس از توقف دو روز يك شب در ميانج عازم غريبدوست شديم

غريبدوست, قراچمن, دوات گر و تكمه داش

در اين منزل شنيدم كه راهزنان شاهسون چند كاروان را زده اند و راه امنييتي ندارد بسيار مضطرب شديم و زنگهاي قافله را باز كرده از بيراهه براه افتاديم و در انتهاي بيم و هراس با خواندن تعويض و دعا به حوالي قريه قراچمن رسيده عازم دوات گر و تكمه داش شديم در آنجا معلوم شد كه به سلامت رسته ايم و تا منزل حاجي آقا كه هشت فرسخي تبريز است آمديم آنجا خبر ديگر مسموع شد كه بيشتر بر اضطرابمان افزود و آن شيوع مرض وبا در تبريز و پراكندگي مردم از شهر باطراف بود

سيسان

جلودار كاروان گفت در اين نزديكي دهي هست كه سيسان نام دارد و احباب در انجا بسيارند اگر ميل داريد روزي در آنجا اقامت كنيد تا بعد چه پيش آيد لذا قاصدي روانه سيسان كرده اظهار اشتياق بملاقات دوستان آنجا نموديم طولي نكشيد كه دو راس اسب با چند نفر از احبا آمده ما را بدان ده بردند و در مسافر خانه آنجا جاي دادند 12 روز در آنجا مانده و در منتهاي محبت و خوشي از ما پذيرائي ميكردند اما تفهيم و تفهم معاني و مطالب بين ما بسيار بزحمت ميشد زيرا زبانشان تركي بود وهيچ فارسي نميدانيستند و ما بلعكس و بنده از همانجا بآموختن زبان تركي پرداختم و بعد از قليلي مدتي توانستم بتركي تكلم و رفع احتياج خود را بكنم

اسكو, متنه, ليقوان, زنجاناب, ميلان

از سيسان باتفاق چند نفر از احباي تبريز كه آنان نيز از وبا بانجا گريخته بودند روانة متنه شديم آن ده دو سه خانوار بهائي داشت چهار پنج روزي توقف كرديم و از آنجا بليقوان كه بواسطه ظروف سفالينش در همه آذربايجان معروفست و پس آن بقرية زنجاناب كه بهترين ييلاق آن حدود است عزيمت كرديم و شبي در آنجا گذرانده روز ديگرش رهسپار ميلان شديم ميلان از توابع قصبه اسكوست و بهائيانش منتسبين يكي از بابيان اوليه هستند كه حاجي احمد موسوم بوده و آنروز در تبريز و تفليس تجارت مهمي داشتند و آن ايام زحمت مسافرين و واردين را متحمل و با كمال محبت و بطور شايسته از مبلغين پذيرائي ميكردند

قصبة اسكو كه در دره با صفائي واقع شده جنب ميلانست و در آنجا نيز معدودي از مردم متوسط الحال در سلك امر بهاء منتظمند .اسكو مركز محال اسكو چايست و بواسطة عياراني ((لوطيها ))كه از آنجا بيرون آمده در تمام اطراف تبريز معروفست و بر سر هم مردماني مهمان دوست و گشاده رو دارد بيشتر سكنةاسكو و ميلان و آن حدود از طائفة شيخيه اند در اسكو و ميلان هر چند با چند نفر صحبت شد ولي كسي بهائي نگشت ما هم رخت بربسته عازم ممقان شديم .

ممقان

ممقان قصبة بزرگي است و مردمانش با فطانت و زارعينش قابلند و زراعت در آنجا دشوار است زيرا بيشتر اراضي سنگلاخ و بايد بعضي از زمينها را اول خاك دستي بريزند بعد زراعت كنند و آبش هم نسبتا كم است با وجود اين اهل آن قصبه با ثروت ترين مردم آن نواحيند كشت صيفي اش بسيار خوب و هندوانه اش در همة آذربايجان به خوش طعمي مشهور است چند روزي در منزل يكي از پيروان بهائي باتفاق دو نفر از احمد اوفها كه از ميلان با ما آمده بودند ميهمان بوديم كه نامش آقاعلي پولي و شيخي شوخ و خوش مشرب بود و حكايات غريب از او نقل ميكردند منجمله ميگفتند كه زنش مسلمان بوده و از ترس زن مدتها بهائيت خود را مستور ميداشته و از اين جهت سالها در ايام رمضان صائم ميبوده و هر شب و روز پنج نوبت با بي اعتقادي نماز ميخوانده روزي در ماه صيام در شدت گرماي تابستان از صحرا به خانه ميآمده و در اين انديشه بوده كه به چه وسيله روزه خود را بشكند و زن را به بهائيت بكشاند به محض ورود به خانه به فحاشي به زن و تابستان ميپردازد و كاردي كه بر كمر داشته از غلاف مي كشد و ديوانه وار زن را عتاب ميكند تا كي تشنگي مرا دچار زحمت كند زود برخيز و هندوانه بياور بيچاره زن لرزان و هراسان هندوانه بر زمين ميگزارد و او با همان كارد با غيظ و غضب هندوانه را دو نيم كرده ميگويد اي ملعونه بي آنكه دم بر اري و انديشه به خود راه دهي بنشين و بخور و ديگر ياد روزه مكن و بدين وسيله موفق ميشود كه زن را از آداب اسلامي بركنار داشته خود را راحت كند

گوگان, عجب شير, شيشوان

بالجمله از ممقان به گوگان و از گوگان به عجب شير و قريه جنت آن شيشوان رفتيم شيشوان محل اقامت شاهزاده امام قلي ميرزا پسر ملك قاسم ميرزا فرزند فتحعليشاه بود كه الي الان اولاد و احفاد او در آنجا ساكنند اداره امور بهائي در شيشوان بر عهده آقا احمد علي نامي ممقاني بود و هر گونه زحماتشان را متحمل ميشد و هر چند مردي عامي بود ولي خوش طبع و پاكيزه اخلاق بود

مراغه, بناب

پس از توقف يك هفته در شيشوان به مراغه رفتيم كه از شهرهاي آذربايجان است و آثار بعضي مشاهد و ابنية قديمه هنوز در آنجا بر پاست از آنجمله قبر اوحد الدين و رصدخانه خواجه نصير در خارج شهر مركز بهائيت در مراغه آن روز خانه مرحوم حاجي ميرزا عبدالمجيد بود كه از اطباي محترم و معروف آنجا محسوب ميشد و مردي با ذوق و حال بود مراغه بعكس ساير نقاط آذربايجان بهائيانش نسبتا از معاريف و محترمين بلد بودند از مراغه به بناب رفتيم كه در انتهاي درياچه شاهي واقع است در بناب دو روزي بيش توقف نشد و با كسي ملاقاتي به ميان نيامد جز با جناب سيف العلماء كه از اجلة طائفة شيخيه و فرزند مرحوم شيخ علي قاضي است .

ايلخچي, سردرود

چون مسافرت ما در اطراف آذربايجان به طول انجاميده بود لذا از بناب عازم تبريز شديم و مقداري از همين راه رفته را برگشتيم جائي را كه نديده بوديم در اين سفر ديديم .ايلخچي و سردرود بود ايلجچي در چهار فرسخي تبريز است و سكنه آن از علاة ((علي اللهي )) و بقول خود اهل حقيقت`ند كه در آذربايجان به گوران معروفند در اين ده به جاي ملا و مسجد٬ مرشد و تكيه است چون چند نفر بهائي در آنجا بود براي آنان دو روزي مانده روانه تبريز شديم پس از طي دو فرسخ به سردرود رسيديم از سردرود عمارات مرتفع تبريز خصوصا ارگ عليشاه نمايان است قدري نزديكتر سواد شهر بطور خوبي ديده شد

تبريز

تسلسل خاطر مرا بياد قصه وامداز و محتسب كه مولوي در مثنوي حكايت ميكند

انداخت ساربانا بار بگشا ز اشتران٬
شهر تبريز است و كوي دلبران ،
فردوس است .اين تبريز را
رفعت قدس است اين پاليز را
هر زماني فوج روح انگيز جان
از فراز عرش بر تبريزيان
رو به دارالملك تبريز سنني
بر اميد روشني بر روشني.

از قبرستان گچل كه اول شهر است گذشته وارد محلةارمنستان و از آنجا به محله نوبر به منزل حاجي عليمحمد احمد اف وارد شديم قضا را در آنجا اجتماع ((محفل روحاني ))بود از ملاقات ما اظهار سرور كردند و قرار توقف رسمي ما را در منزل ميرزا حيدر علي اسكوئي دادند و اين ميرزا حيدرعلي از معاريف بهائيان آذربايجان و مردي در بعضي شئون لاقيد و لاابالي است مختصر سوادي دارد و خط نسخ را بد نمينگارد در تبليغ مولع و حريص و داراي سليقة مخصوصي است و اگرچه از اهل حرفه و تجارت است ولي از اين فن جز ضرر حظ و نصيبي ندارد و گاهي به زراعت و صناعت ميپردازد و در تبريز 9 ماه اقامت كرديم جمعي تبليغ شدند و معدودي تصديق كردند تبريز شمارة بهائيان بيشتر از 150 نبود و بطوري كه ميگفتند پيشرفت و محبوبيت اهل بها در تبريز بسيار خوب بوده جز آنكه بواسطه ورشكستگي ((كمپاني شرق)) رونق و اعتبارشان از بين رفت و كمپاني شرق شركتي بود كه چند نفر از رؤساي بهائي تاسيس كردند و اسهامي 10 توماني ترتيب دادند و قريب 19هزار تومان پول از اطراف آذربايجان و ايران جمع كرده در ظرف مدت كمي كوس ورشكست فروكوبيده بي آنكه ارائه صورت حساب و كيفيت ضرر را بدهند كمپاني را بر چيدند اين واقعه سبب خمودت بعضي از بهائيان و اعراض مبتديان و انزجار سائرين شد به هر حال در تبريز خدمتي كه از ما به جامعه بهائيت سر زد بغير از تبليغ يكي دو نفر اين بود كه مبلغي نقدينه از احباب جمع كرده و خانه مرغوبي در بهترين نقاط شهر براي مسافرخانه خريديم و چون مدت اقامت ما در تبريز بطول انجاميده بود مصمم مسافرت شديم نظر به پاره اي جهات صلاح چنان ديديم كه از راه تفليس و بادكوبه به انزلي و رشت و تهران رهسپار شويم لذا با خط اهنگ كه در همان ايام اقامت ما از جلفا به تبريز كشيدند روانه مرند و جلفا شديم .

جلفا, نخجوان, ايروان و اوچ كليسا, تفليس , باد كوبه, بالاخانلي و نفتالين

بعد از توقف يك شب از جلفا با الكساندروپول از نخجوان و ايروان و اوچ كليسا و از جنگلهاي سبز و خرم گذشته وارد تفليس شديم و شب و روزي در تفليس بگردش مشغول بوده از آنجا بباد كوبه و مسافرخانه در آمديم قضا را آن ايام باد كوبه مجمع مبلغين شده بود بغير از ما دو نفر آقا سيد اسد الله قمي و سيد جلال سينا و ميرزا منير نبيل زاده و ميرزا عبد الخالق باد كوبه اي و چند نفر ديگر بودند كه يكي دو نفر از ايشان از اهل بلد و مابقي از عشق آباد و ايروان در آنجا جمع بودند و مقدم بر همة ايشان از حيث شان و رتبت سيد اسدالله قمي بود كه سن قريب به هشتاد و قيافه نوراني و محاسني سفيد و بلند داشت و اصلا از اهل قم و بزرگ شدة تبريز و قبل از بهائيت و شغل مبلغي و تبريز كفش دوزي ميكرده و در بهائيت بعد از گرفتاريهائي كه برايش پيش آمده به عكا رفته و در آنجا اقامت گزيده و بعد از بهاالله مورد توجه عبدالبهاء شده تا آنجا كه معلم شوقي افندي گشته و در سفر عبدالبهاء به آمريكا جزو ملتزمين ركاب و خواص اصحاب بوده و جداش بيامرزد مردي خوش قريحه و مزاح و بذله گو بود و بعدا در ضمن كتاب اشارات مفصلي در مواقع خود به احوال او خواهد شد

در هر صورت بنده زايدالوصف مشعوف بودم كه جمعي از مبلغين را زيارت ميكنم كه سالها آرزوي درك خدمت آنان و همكاري با ايشان را داشتم و چون به طوري كه بعداً به عرض خواهم رسانيد از رفيق خود كرم و كرامتي نديده بيشتر متوجه حال سائرين بودم ولي دقت در احوال آنها سبب سلب ارادت من از ايشان گرديد چه ديدم اين منقطعين از ما سوي الله و متوجهين به حق نيز چون ديگران گرفتار شئون دنيه دنيا هستند و پيرو نفس و هوي و رعايت اختصار را به ذكر جزئيات مطالب نميپردازم همين قدر ميگويم كه اين جمع كه جمله ترويج يك مقصد و مرام و تبليغ يك امر و ديانت ميكردند همه با يكديگر خصم و نسبت به هم حاسد بودند و پيوسته به لطائف الحيل در سراسر تخريب كار و توهين حال يكديگر مينمودند و گاهي از تفسيق نيز باك نداشتند با اين همه ديگران را به محبت و صفا و به تبرك نفس وهوي دعوت و دلالت ميفرمودند :

زاهدان كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت ميروندآن كار ديگر ميكنند

مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند

گوئيا باور نميدارند روز داوري
كاين همه قلب و دقل در كار داور ميكنند

الحاصل مدتي در باد كوبه مدتي توقف و مختصر سفري نيز به اطراف از بالاخانلي و نفتالين كرده و بعد از مشورت با دوستان فسخ عزيمت به طهران نموده از باد كوبه با كشتي به تازه شهر رفتيم و از آنجا هم با راه آهن بدون هيچ توقفي در راه به سرعت برق و باد به عشق آباد آمديم !

Saturday, July 15, 2006


Qurrət ul-Eyn və Zəngan Babi isyanı




Bab’dan sonra Babiliyin ikinci şəxsi diyəbilərik ki milliyyətcə Türk olan xanım Qurrət ul-Eyn’dir. Şair olan və üç dildə şe’rlər yazan Qurrət ul-Eyn, feodal əleyhdarlığı, bütün insanların, arvat-kişinin bərabərliyini mudafiə, vergilərin qaldırılması v.s. kimi demokratik məzmunları Babiliyə soxan şəxsdir.

Azərbaycan-i Xəmsə Babiliyin ortaya çıxdığı ilk gündən bu hərəkətin İran’daki ən güclü mərkəzi olmuşdu. Zəncan şəhərinin məşhur ruhanisi (Huccət-i Zəncani) Babiliyə geçincə şəhər əhalisinin böyük bölümü Babiliyi qəbul etdi.

Babilərin ən böyük usyanları və İran tarixində Azərbaycan-Türk Qacar Monarşizminə qarşı ilk silahlı xalq usyanı ginə Azərbaycan’ın Zəncan şəhərində olmuşdur.

Bab’in 1850’də e’dam ədilməsindən sonra Cənubi Azərbaycan və İran’da ilk dəfə çadırasız kişilərlə elmi bəhslərə qatılan Qəzvinli Qurrətuləyn başçılığında Babi Xalq Usyanı başladı (1850-1). İran’dakı Babi Usyanlarının ən geniş və ən uzun sürəni olan bu usyanda arvatlar da kişilərlə birlikdə ələ silah alıp savaşa qatıldılar. Bu xalq usyanının əzilməsindən sonra 2000’ə yaxın əsir Türk Babi linç edildi.

Qurrətuleyn özü də 36 yaşında ikən Fars Mirzə Aqa Xan Nuri’nin əmriylə Tehran’ın Elxani Bağı’nda boğularaq öldürüldü. Zəncan Usyan’ı Azərbaycan’ın ortaçağ’dan modern çağa geçişinin başlanqıcı sayılır.

Dadaş Qraqoyunlu Qızılbaş


Tahirə Qürrətüleyn: Azərbaycan'ın Azad Qadını

Azərbaycan'da bu hərəkata Həzrət Bab'ın ən yaxın ardıcılı, Azərbaycan'ın görkəmli şairə qadını Tahirə Qürrətüleyn başçılıq edirdi. Tahirə xanım Həzrət Bab'ın gətirdiyi Yeni İlahi qaydalara uyğun olaraq İslam şərqində çadrasını atmış ilk Müsəlman qadını idi. (bax: Ə. Cəfərzadə «Azərbaycan'ın aşıq və şair qadınları», Bakı, «Gənclik» nəşriyyatı, 1991; Ə. Cəfərzadə «Zərintac Tahirə», Bakı, Göytürk, 1996). Hərəkat yatırılarkən Tahirə Qürrətüleyn xüsusi qəddarlıqla qətlə yetirilmişdir.

Zəncan'da 1850-ci il Babi üsyanı zamanı üsyançılar arasında Zeynəb adlı çox gənc Azərbaycanlı (Türk) qız da olmuşdur. Tarix elmləri doktoru, profesor Zülfəli İbrahimov bu qəhrəman qız haqqında yazmışdır: «Son dərəcə şücaətli olduğuna görə Zəncanlılar bu qıza «Şahnamə»'nin qəhrəmanı Rüstəm'in adını vermişdi. Xalq ona Rüstəmə deyirdi». Başqa tədqiqatçı, tarix elmləri doktoru, profesor Sabir Gəncəli yazır: «Şah qoşunları dəfələrlə hücum edib, Rüstəmə'nin müdafiə etdiyi istehkamı tutmağa cəhd göstərmişdilərsə də buna müvəffəq ola bilməmişdilər. Rüstəmə döyüşdə deyil, yatdığı yerdə cəsus əliylə öldürülmüşdür».

İllər keçəcək və təqribən 70 il sonra Sovet hakimiyyəti dövründə çadranı atmaq və qadın azadlığı Azərbaycan'da kütləvi hərakata çevriləcək, bu hərakat 30-40-cı illərdə Türkiyə və Orta Asiyaya, 50-ci və sonrakı illərdə İslam Şərqi'nin bir sıra ölkələrinə yayılacaqdır. Bakı meydanlarının birində ucaldılmış çadrasını atan «Azad qadın» heykəli Azərbaycan Bəhailəri üçün Tahirə Qürrətüleyn və Zeynəb'in daşa dönmüş arzuları idi.



بابي قادينلارين زنجان´دا قييامي

١٩ اونجو عصرده باب حركاتي، طاهره قره العين´ين رهبرلييي ايله بير سيرا بابي قادينلارين زنجان´دا قييامي.

تاريخچي مرتضي راوندي´نين يازديغينا اساسن قره العين موباريز و آزاد سئوه ر و شاعيره بير قادين ايدي. قاجار ايمپقراتورلوغوندا بيرينجي قادين ايدي كي بئش مين كيشينين ايچينده قادين حوقوقو اوزره موباريزه ائدير و همين موباريزه نهايت اونون باشيني دار آغاجينا آپارير. دئمك اولار كي خورافاتي حيجابين گؤتورولمه سينده اؤنجول بير قادين ايدي. لاكين مير غضب عئيني بوگون كي ايران رئژيمي نين جللادلاري كيمي ناماز چادراسينين اوستوندن ايپي آتيب و اونو بوغور.

باخماياراق كي بو حركات رحمسيزجه بوغولور، تاثيريني ضيياليلار اوستونده قويور.



بانوى ترك آذربايجانى٫ زرين تاج فاطمه قره العين پيشتاز حركت فمينيسم

مهران بهاري

در تاريخ معاصر ايران رسم است كه (هر چند نه چندان صائب٫ و بيشتر از سوى روشنفكران قوم فارس) از بانوى ترك آذربايجانى٫ زرين تاج فاطمه قره العين به عنوان پيشتاز حركت فمينيسم ياد شود.

وى كه محتملا بر مذهب بابى و بيشك منسوب به جريان شيخيه آذربايجان بوده است٫ از نخستين زنان ترك شهرى است كه علىرغم تربيت شيعى-فارسىاش٫ بدون چادر و پوشش اسلامى اورتدكس در مجامع و مباحثات دينى شركت نموده است. اين شاعر٫ عالم و انقلابى ترك آذربايجانى نخستين شورش دمكراتيك مردمى بر عليه مونارشيسم و فاناتيسم مذهبى در قرون معاصر را در شهر زنجان آذربايجان رهبرى نموده است



خاطرات صبحي - سفر به آزربايجان

با مقدمات و توضيحات مهناز رئوفي
http://www.rahpouyan.us/books/5.htm

ּּּּּּ

و بالجمله با اين نشاط و انبساط و كيف و حال بحد رشد و كمال رسيدم و در معارف بهائي توغل حاصل نمودم پس شائق سير و سفر در بلاد و تبليغ (امرالله) بين عباد شدم و باتفاق يكي از دوستان زردشتي نخستين بار بقزوين رهسپار گشتم .

قزوين آن روزها چندين عائله بهائي داشت كه همه از خاندان سمندر محسوب ميگشت كه از بقاياي گروندگان دوره سيد باب بودند و مجموع بهائيان قزوين نزديك بصد نفر ميشدند كه جز يكي دو نفر از تجار و مرحوم ميرزا موسي خان حكيمباشي ما ، بقي از كسبه متوسط الحال و عوام آن بلد بشمار ميرفتند .

ايامي چند در منزل حكيمباشي كه خانه اش محطر حال و مضيف نساء و رجال و شخصش ميزباني سليم النفس و كريم الطبع بود بوديم تا آنكه يكي از دعاه مهم اين طايفه (ميرزا مهدي اخوان الصفا) وارد آن شهر شد و بعداً بصلاحديد (احباب) متفقاً براي دعوت بسمت زنجان و آذربايجان حركت كرديم .

..........

وبالجمله با آن معارف و اين معتقدات و ماية از اطلاعات ما و رفيق طريق از قزوين روانة زنجان شديم اما با سرور و نشاطي كه به وصف در نيايد .آن روزها وسايل سير و سفر چون ايتژن ايام نبود و بيشتر مسافرتها با كالسكه و گاري و اسب و استر طي ميشد صباح روز خوشي بوسيله گاري از قزوين براه افتاده پس از طي شش فرسخ قريب غروب وارد سيادهن شديم و در جنب قهوه خانه فرود آمده بر بام كاروانسرائي منزل كرديم.آقا ميرزا مهدي كه مردي سفر كرده و در اين گونه امر مهارتي داشت سطح بام را به اندازةلزوم آب پاشيده آنگاه از خورجين خود گليمي بيرون آورده بگسترد و خورجين را متكاي خود قرار داده تشك سفري خود را در پاي آن بيانداخت و عباي زخيمي بدوش گرفت و دست از آستين بدر آورد و قهوه چي را خواسته فرمان چائيئ تازه دم داد . اما اين بنده بر بالاي بام گرد ش و به اطراف و جناب نظر ميكردم تا آفتاب غروب كرد.ديدم مرغ و خروسهائئ كه در صحرا پراكنده بودند رو بكاروانسرا بطرف لانه خود ميايند رفته رفته گله هاي گاو و گوسفند از مراتع به ده برميگشتند و مواشي به ده نرسيده بانگ برداشتند و در خانه ها تفرقه شدند همهمه ده زيادتر شد و تا نيم ساعت ادامه داشت در اين وقت هوا خوب تاريك شده بود ، من از بام رباط بدرون قهوه خانه رفتم ديدم داخل و خارج آن قهوه خانه پر از مردم است و در دو گوشه دو منقل آتش نهاده و جمعي پيرامون آن به كشيدن ترياك مشغولند باز بالا رفته قدري با رفيق طريق صحبت كرديم پس از آن شام خورده ، خوابيديم .

آقا ميرزا مهدي را في الحال خواب در ربود ولي من تا يكي دو ساعت در رختخواب سفري خود بيدار گاهي دچار كشاكش افكار و زماني متوجه به آسمان و اختر شمار بودم تا نفس از بدن عنصري توجه به قالب مثالي كرد و به سير بقية الخيال در عالم مقدار مجرد از ماده مشغول شد .

آن بيند طفل تشنه در خواب گاوي را ز سبوي زر دهند آب

صبح زود از خواب برخواسته پس از صرف چاي براه افتاديم و هم چنان بر روية روز قبل هر روز راه مي پيموديم و هر شب در منزلي مياسوديم تا روزي كه وارد زنجان شديم اواخر تابستان و فصل وفور ميوه بود چون زنجان بهائي كم داشت و آشنايي هم با كسي نداشتيم در كاروانسرائي فرود آمديم و با كمال احتياط رفتار ميكرديم تا پس از 20 روز به منزل يك نفر از قدماي بابيه بها ئيه كه اسمش ميرزا محمد قلي و شغلش عطاري و سنين عمرش متجاوز از 80 بود نقل و تحويل كرديم و 23 روز هم در آنجا بوديم و در اين مدت مخفيانه هر شب معدودي از احباء يديدن ميا مدند و گفتگو ميكرديم .و در آنجا فهميديم كه عدة بابيان ازلي بيشتر از بابيان بهائيست و اوضاع بهائيان در زنجان هيچ خوب نيست بسيار تاً سف خورديم كه چرا بايد شهري كه در صدر بابيت مركز مهمي بوده و روزي عموم مسلمين از سطوت و قدرت بابيان هراسان بودند امروز اينطور باشد و در نتيجه زحمات آنان بالكل از بين برود .در زنجان 43 روز در عين ملامت و افسردگي توقف كرديم تا كاروان تبريز از طهران رسيد قضاء را جلودار كاروان و يكي دو نفر از چارپاداران بهائي بودند يك اسب و استر به ما وا گذاشتند يك شب من سوار اسب ميشدم و استر را ميرزا مهدي به زير بار ميكشيد شب ديگر ميرزا مهدي اسب دواني ميكرد و من قاطر سواري اين دفعه حركت ما در شبها بود يعني بعد از اذان مغرب به راه ميافتاديم و قبل از ظهر به منزل ميرسيديم

منزل اول قريه نيك پي بود ، دهي است خوش آب و هوا و بسيار با صفا در جنب كاروانسراي شاه عباسي كاروانيان بار انداختند بعد از آن بعضي به خدمت ستوران پرداخته و ديگران براي تهية خوراك آتش افروختند و در اندك وقتي دود و دمشان براه افتاد ما نيز در نزديكي ايشان در چمن با صفائي منزل گزيديم و مختصر طعامي خورده و بر روي سبزيها دراز كشيديم اما كجا استراحت روزگار خواب شب را ميكند يك ساعت به غروب آفتاب مانده بود برخاسته قدري در ده گردش كرديم تا بر رويه روز قبل براه افتاديم .

از امشب به خلاف شب گذشته بنده را خواب گرفت و هر چه ميخواستم خود را نگهداري كنم ممكن نميشد و پيوسته تا صبح پينكي ميزدم و بسيار واقع ميشد كه در حالي كه سواره لگام مركب را در دست داشتم ناگهاني به خود ميآمدم و ميديدم در حال افتادنم دستم بي اختيار سر افسار اسب يا قاطر را بالا ميكشيد و همچنان در كشمكش خواب و بيداري مي بودم تا طلوع صبح و به محظ روشن شدن هوا ديگر حالت كسالت از من دور ميشد و بعضي اوقات چنان از بيخوابي به ستوه ميامدم كه ميخواستم پياده شده به ترك سفر و همراهي با كاروان گفته لحظه اي خفته باشم
..........

بالجمله از قرية نيكپي به سر چم و از چم به جمال آباد و از جمال آباد به ميانج كوچ كرديم قبل از طلوع صبح به رودخانة قزل اوزن رسيده از پل دختر گذشتيم همراهان نقل كردند دختري بوده است فريفتة چوپاني شده و اين پل و قصري كه در بالاي كوه است ساختة اوست خلاصه بر روان آن عاشق و معشوق درودي فرستاده از فراز و نشيب قافلان كوه با زحمت و احتياط گذشتيم تا به جلگة وسيع ميانج رسيديم و از رودخانة ميانج هم عبور كرده وارد قصبه شديم و به همراهي كاروانيان در كاروانسرايي فرد آمديم .

در زنجان به ما گفته بودند كه معدودي بهائي در ميانج هست كه مقدم برايشان سيديست از نجباي آن قصبه پس از ورود و كمي استراحت بسراغ ايشان شتافته ديدن كرديم چون جلوداران توقف شب را در آن قصبه مقرر داشته بودند شبي در نهيت خوشي در منزل سيد مذكور بروز آورديم و پس از توقف دو روز يك شب در ميانج عازم غريبدوست شديم در اين منزل شنيدم كه راهزنان شاهسون چند كاروان را زده اند و راه امنييتي ندارد بسيار مضطرب شديم و زنگهاي قافله را باز كرده از بيراهه براه افتاديم و در انتهاي بيم و هراس با خواندن تعويض و دعا به حوالي قريه قراچمن رسيده عازم دوات گر و تكمه داش شديم در آنجا معلوم شد كه به سلامت رسته ايم و تا منزل حاجي آقا كه هشت فرسخي تبريز است آمديم آنجا خبر ديگر مسموع شد كه بيشتر بر اضطرابمان افزود و آن شيوع مرض وبا در تبريز و پراكندگي مردم از شهر باطراف بود

جلودار كاروان گفت در اين نزديكي دهي هست كه سيسان نام دارد واحباب در انجا بسيارند اگر ميل داريد روزي در آنجا اقامت كنيد تا بعد چه پيش آيد لذا قاصدي روانه سيسان كرده اظهار اشتياق بملاقات دوستان آنجا نموديم طولي نكشيد كه دو راس اسب با چند نفر از احبا آمده ما را بدان ده بردند و در مسافر خانه آنجا جاي دادند 12 روز در آنجا مانده و در منتهاي محبت و خوشي از ما پذيرائي ميكردند اما تفهيم و تفهم معاني و مطالب بين ما بسيار بزحمت ميشد زيرا زبانشان تركي بود وهيچ فارسي نميدانيستند و ما بلعكس و بنده از همانجا بآموختن زبان تركي پرداختم و بعد از قليلي مدتي توانستم بتركي تكلم و رفع احتياج خود را بكنم

از سيسان باتفاق چند نفر از احباي تبريز كه آنان نيز از وبا بانجا گريخته بودند روانة متنه شديم آن ده دو سه خانوار بهائي داشت چهار پنج روزي توقف كرديم و از آنجا بليقوان كه بواسطه ظروف سفالينش در همه آذربايجان معروفست و پس آن بقرية زنجاناب كه بهترين ييلاق آن حدود است عزيمت كرديم و شبي در آنجا گذرانده روز ديگرش رهسپار ميلان شديم ميلان از توابع قصبه اسكوست و بهائيانش منتسبين يكي از بابيان اوليه هستند كه حاجي احمد موسوم بوده و آنروز در تبريز و تفليس تجارت مهمي داشتند و آن ايام زحمت مسافرين و واردين را متحمل و با كمال محبت و بطور شايسته از مبلغين پذيرائي ميكردند قصبة اسكو كه در دره با صفائي واقع شده جنب ميلانست و در آنجا نيز معدودي از مردم متوسط الحال در سلك امر بهاء منتظمند .اسكو مركز محال اسكو چايست و بواسطة عياراني ((لوطيها ))كه از آنجا بيرون آمده در تمام اطراف تبريز معروفست و بر سر هم مردماني مهمان دوست و گشاده رو دارد بيشتر سكنةاسكو و ميلان و آن حدود از طائفة شيخيه اند در اسكو و ميلان هر چند با چند نفر صحبت شد ولي كسي بهائي نگشت ما هم رخت بربسته عازم ممقان شديم .

ممقان قصبة بزرگي است و مردمانش با فطانت و زارعينش قابلند و زراعت در آنجا دشوار است زيرا بيشتر اراضي سنگلاخ و بايد بعضي از زمينها را اول خاك دستي بريزند بعد زراعت كنند و آبش هم نسبتا كم است با وجود اين اهل آن قصبه با ثروت ترين مردم آن نواحيند كشت صيفي اش بسيار خوب و هندوانه اش در همة آذربايجان به خوش طعمي مشهور است چند روزي در منزل يكي از پيروان بهائي باتفاق دو نفر از احمد اوفها كه از ميلان با ما آمده بودند ميهمان بوديم كه نامش آقاعلي پولي و شيخي شوخ و خوش مشرب بود و حكايات غريب از او نقل ميكردند منجمله ميگفتند كه زنش مسلمان بوده و از ترس زن مدتها بهائيت خود را مستور ميداشته و از اين جهت سالها در ايام رمضان صائم ميبوده و هر شب و روز پنج نوبت با بي اعتقادي نماز ميخوانده روزي در ماه صيام در شدت گرماي تابستان از صحرا به خانه ميآمده و در اين انديشه بوده كه به چه وسيله روزه خود را بشكند و زن را به بهائيت بكشاند به محض ورود به خانه به فحاشي به زن و تابستان ميپردازد و كاردي كه بر كمر داشته از غلاف مي كشد و ديوانه وار زن را عتاب ميكند تا كي تشنگي مرا دچار زحمت كند زود برخيز و هندوانه بياور بيچاره زن لرزان و هراسان هندوانه بر زمين ميگزارد و او با همان كارد با غيظ و غضب هندوانه را دو نيم كرده ميگويد اي ملعونه بي آنكه دم بر اري و انديشه به خود راه دهي بنشين و بخور و ديگر ياد روزه مكن و بدين وسيله موفق ميشود كه زن را از آداب اسلامي بركنار داشته خود را راحت كند .

×××

بالجمله از ممقان به گوگان و از گوگان به عجب شير و قريه جنت آن شيشوان رفتيم شيشوان محل اقامت شاهزاده امام قلي ميرزا پسر ملك قاسم ميرزا فرزند فتحعليشاه بود كه الي الان اولاد و احفاد او در آنجا ساكنند اداره امور بهائي در شيشوان بر عهده آقا احمد علي نامي ممقاني بود و هر گونه زحماتشان را متحمل ميشد و هر چند مردي عامي بود ولي خوش طبع و پاكيزه اخلاق بود پس از توقف يك هفته در شيشوان به مراغه رفتيم كه از شهرهاي آذربايجان است و آثار بعضي مشاهد و ابنية قديمه هنوز در آنجا بر پاست از آنجمله قبر اوحد الدين و رصدخانه خواجه نصير در خارج شهر مركز بهائيت در مراغه آن روز خانه مرحوم حاجي ميرزا عبدالمجيد بود كه از اطباي محترم و معروف آنجا محسوب ميشد و مردي با ذوق و حال بود مراغه بعكس ساير نقاط آذربايجان بهائيانش نسبتا از معاريف و محترمين بلد بودند از مراغه به بناب رفتيم كه در انتهاي درياچه شاهي واقع است در بناب دو روزي بيش توقف نشد و با كسي ملاقاتي به ميان نيامد جز با جناب سيف العلماء كه از اجلة طائفة شيخيه و فرزند مرحوم شيخ علي قاضي است .

چون مسافرت ما در اطراف آذربايجان به طول انجاميده بود لذا از بناب عازم تبريز شديم و مقداري از همين راه رفته را برگشتيم جائي را كه نديده بوديم در اين سفر ديديم .ايلخچي و سردرود بود ايلجچي در چهار فرسخي تبريز است و سكنه آن از علاة ((علي اللهي )) و بقول خود اهل حقيقتند كه در آذربايجان به گوران معروفند در اين ده به جاي ملا و مسجد٬ مرشد و تكيه است چون چند نفر بهائي در آنجا بود براي آنان دو روزي مانده روانه تبريز شديم پس از طي دو فرسخ به سردرود رسيديم از سردرود عمارات مرتفع تبريز خصوصا ارگ عليشاه نمايان است قدري نزديكتر سواد شهر بطور خوبي ديده شد تسلسل خاطر مرا بياد قصه وامداز و محتسب كه مولوي در مثنوي حكايت ميكند
انداخت ساربانا بار بگشا ز اشتران٬
شهر تبريز است و كوي دلبران ،

فردوس است .اين تبريز را
رفعت قدس است اين پاليز را
هر زماني فوج روح انگيز جان
از فراز عرش بر تبريزيان
رو به دارالملك تبريز سنني
بر اميد روشني بر روشني.

از قبرستان گچل كه اول شهر است گذشته وارد محلةارمنستان و از آنجا به محله نوبر به منزل حاجي عليمحمد احمد اف وارد شديم قضا را در آنجا اجتماع ((محفل روحاني ))بود از ملاقات ما اظهار سرور كردند و قرار توقف رسمي ما را در منزل ميرزا حيدر علي اسكوئي دادند و اين ميرزا حيدرعلي از معاريف بهائيان آذربايجان و مردي در بعضي شئون لاقيد و لاابالي است مختصر سوادي دارد و خط نسخ را بد نمينگارد در تبليغ مولع و حريص و داراي سليقة مخصوصي است و اگرچه از اهل حرفه و تجارت است ولي از اين فن جز ضرر حظ و نصيبي ندارد و گاهي به زراعت و صناعت ميپردازد و در تبريز 9 ماه اقامت كرديم جمعي تبليغ شدند و معدودي تصديق كردند تبريز شمارة بهائيان بيشتر از 150 نبود و بطوري كه ميگفتند پيشرفت و محبوبيت اهل بها در تبريز بسيار خوب بوده جز آنكه بواسطه ورشكستگي ((كمپاني شرق)) رونق و اعتبارشان از بين رفت و كمپاني شرق شركتي بود كه چند نفر از رؤساي بهائي تاسيس كردند و اسهامي 10 توماني ترتيب دادند و قريب 19هزار تومان پول از اطراف آذربايجان و ايران جمع كرده در ظرف مدت كمي كوس ورشكست فروكوبيده بي آنكه ارائه صورت حساب و كيفيت ضرر را بدهند كمپاني را بر چيدند اين واقعه سبب خمودت بعضي از بهائيان و اعراض مبتديان و انزجار سائرين شد به هر حال در تبريز خدمتي كه از ما به جامعه بهائيت سر زد بغير از تبليغ يكي دو نفر اين بود كه مبلغي نقدينه از احباب جمع كرده و خانه مرغوبي در بهترين نقاط شهر براي مسافرخانه خريديم و چون مدت اقامت ما در تبريز بطول انجاميده بود مصمم مسافرت شديم نظر به پاره اي جهات صلاح چنان ديديم كه از راه تفليس و بادكوبه به انزلي و رشت و تهران رهسپار شويم لذا با خط اهنگ كه در همان ايام اقامت ما از جلفا به تبريز كشيدند روانه مرند و جلفا شديم .

بعد از توقف يك شب از جلفا با الكساندروپول از نخجوان و ايروان و اوچ كليسا و از جنگلهاي سبز و خرم گذشته وارد تفليس شديم و شب و روزي در تفليس بگردش مشغول بوده از آنجا بباد كوبه و مسافرخانه در آمديم قضا را آن ايام باد كوبه مجمع مبلغين شده بود بغير از ما دو نفر آقا سيد اسد الله قمي و سيد جلال سينا و ميرزا منير نبيل زاده و ميرزا عبد الخالق باد كوبه اي و چند نفر ديگر بودند كه يكي دو نفر از ايشان از اهل بلد و مابقي از عشق آباد و ايروان در آنجا جمع بودند و مقدم بر همة ايشان از حيث شان و رتبت سيد اسدالله قمي بود كه سن قريب به هشتاد و قيافه نوراني و محاسني سفيد و بلند داشت و اصلا از اهل قم و بزرگ شدة تبريز و قبل از بهائيت و شغل مبلغي و تبريز كفش دوزي ميكرده و در بهائيت بعد از گرفتاريهائي كه برايش پيش آمده به عكا رفته و در آنجا اقامت گزيده و بعد از بهاالله مورد توجه عبدالبهاء شده تا آنجا كه معلم شوقي افندي گشته و در سفر عبدالبهاء به آمريكا جزو ملتزمين ركاب و خواص اصحاب بوده و جداش بيامرزد مردي خوش قريحه و مزاح و بذله گو بود و بعدا در ضمن كتاب اشارات مفصلي در مواقع خود به احوال او خواهد شد در هر صورت بنده زايدالوصف مشعوف بودم كه جمعي از مبلغين را زيارت ميكنم كه سالها آرزوي درك خدمت آنان و همكاري با ايشان را داشتم و چون به طوري كه بعداً به عرض خواهم رسانيد از رفيق خود كرم و كرامتي نديده بيشتر متوجه حال سائرين بودم ولي دقت در احوال آنها سبب سلب ارادت من از ايشان گرديد چه ديدم اين منقطعين از ما سوي الله و متوجهين به حق نيز چون ديگران گرفتار شئون دنيه دنيا هستند و پيرو نفس و هوي و رعايت اختصار را به ذكر جزئيات مطالب نميپردازم همين قدر ميگويم كه اين جمع كه جمله ترويج يك مقصد و مرام و تبليغ يك امر و ديانت ميكردند همه با يكديگر خصم و نسبت به هم حاسد بودند و پيوسته به لطائف الحيل در سراسر تخريب كار و توهين حال يكديگر مينمودند و گاهي از تفسيق نيز باك نداشتند با اين همه ديگران را به محبت و صفا و به تبرك نفس وهوي دعوت و دلالت ميفرمودند :

زاهدان كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت ميروندآن كار ديگر ميكنند

مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند

گوئيا باور نميدارند روز داوري
كاين همه قلب و دقل در كار داور ميكنند

الحاصل مدتي در باد كوبه مدتي توقف و مختصر سفري نيز به اطراف از بالاخانلي و نفتالين كرده و بعد از مشورت با دوستان فسخ عزيمت به طهران نموده از باد كوبه با كشتي به تازه شهر رفتيم و از آنجا هم با راه آهن بدون هيچ توقفي در راه به سرعت برق و باد به عشق آباد آمديم !

Tuesday, July 11, 2006



افزايش تضييقات بر تركهاي علوي (اهل حق)٬ سني٬ جعفري و بهايي در آذربايجان جنوبي

همزمان با قيامهاي شهري خلق ترك در آذربايجان جنوبي ٬ جنوب ايران (قشقايستان) و ديگر نقاط ايران٬ دولت جمهوري اسلامي به اقدامات امنيتي و تضييق سيستماتيك حقوق انساني بسيار گسترده٬ همه جانبه و شديدي براى مهار كردن جنبش ملي دمكراتيك خلق ترك دست زده است كه بعضي از اين اقدامات در رسانه ها و ּּּ انعكاس مي يابدּ

يكي از عرصه هاي جدي تضييق حقوق بشري خلق ترك در آذربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران٬ اعمال فشار بر گروههاي مذهبي و اعتقادي مختلف ترك توسط نهادها و دولت جمهوري اسلامي است٬ در ميان اين گروههاي مذهبي و اعتقادي٬ تركهاي علوي-قزلباش (به خطا در ايران اهل حق ناميده مي شوند)٬ تركهاي سني٬ تركهاي بهايي و حتي تركهاي شيعه جعفري قرار دارند:

تضييقات اخير بر تركهاي علوي قزلباش:

در روز برگزاري مراسم هفته شهداي ميانه در طول قيام ملي خلق ترك٬ عوامل لباس شخصي جمع ائوي علويان ترك (خانقاه اهل حق) را به آتش كشيده اندּ علاوه بر آن اخيرا براي پنج تن از متهمان شورش تركان علوي قزلباش (در ايران به خطا اهل حق ناميده ميشوند) قوشاچاي (مياندواب) حبسهاي طويل المدت و اعدام٬ به شرح زير صادر شده است:

١. سمندعلِی محمدِی (بِیگ محمد اوغلو)، متولد ۱٣۲۶ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق) ، به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ۲۲ آبان ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

٢. بخشعلِی محمدِی (بِیگ محمد اوغلو)، متولد ۱٣۲۶ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق) به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ۱۲ آبان ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

٣. ِیونس آقاِیان (اِیوب اوغلو)، متولد ۱٣۶۱ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق) به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ٣ مهر ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

٤. مهدِی قاسم زاده (قباد اوغلو)، متولد ۱٣۶۰ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق) به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ۱ مهر ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

٥. عباداله قاسم زاده (قباد اوغلو)، متولد ۱٣۵٣ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق)٬ به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ۱۲ آبان ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

علويان ترك و يا قزلباش (كه در ايران به خطا اهل حق ناميده ميشوند) تقريبا ١٠٪ تا ٢٠٪ جمعيت تركان ايران را تشكيل ميدهند. همه ايلات ترك در آذربايجان و ايران سنتا بر مذهب علوي قزلباشي هستندּ آنها ترکی را خالصتر صحبت می کنند و لهجه اکثر آنان لهجه ای مابين ترکی آذربايجانی و آناتولی می باشد. علويان ترك قزلباش بقيه السيف قزلباشان تركيه هستند كه به آذربايجان و ايران مهاجرت كرده اندּ

علويان ترك قزلباش از بدو تاسيس جمهوري اسلامي با انواع و اقسام تحديد گسترده و خشن آزاديهاي انساني٬ وجداني و مذهبي بوده اندּ دولت جمهوري اسلامي مذهب علوي قزلباشي (در ايران به خطا اهل حق گفته ميشود) را به رسميت نميشناسد و سياست رسمي آن تغيير مذهب تركان علوي قزلباش به شيعه امامي استּ در اين راستا پس از تاسيس جمهوري اسلامي تجمعات آنان غیر قانونی گشته و قزلباشها قادر به انجام آزاد فرایض دینی خود نشده اند. با تعطیل شدن «جمع ائوي» (جمع خانه) قزلباشها کاملا از حق تجمع ازاد دینی محروم شده اند.

علويان ترك از يك سوي با سياستهاي فارسسازي و شيعه سازي جمهوري اسلامي و از طرف ديگر با سياسيتهاي كردسازيشان توسط جريانها و گروههاي كرد و آسيميله شدن در مذهب كردي يارسان قرار دارندּ تعداد بيشتری از آنها به دليل اشتراکات زيادی که با ترکهای علوي آناتولی كه شمارشان بالغ بر ميليونها تن ميشوند دارند ترجيح می دهند نيم نگاهی به ترکيه داشته باشند. آنها به ترکهای آناتولی اعتماد بيشتری دارند

در انتخابات مجلس هفتم فردی بنام سولطان علی محمدی از روستای اوچ تپه ترک قوشاچاي (مِیاندوآب) کاندیدای مطلوب علويان آذربایجان رد صلاحیت شدּ پس از آن شبنامه ای منسوب به این فرد در مناطق جنوب غربی آذربایجان و بخصوص در میان علويان ترك پخش شدּ در این شبنامه سولطانعلی با محکوم کردن آپارتایدی که در ایران علیه اقوام و مذاهب در جریان است خواهان رفع این تبعیضات و حتی یک نوع دوئل برای مباحثه با رییس جمهور در ملاء عام و یا تلویزیون شده بود.

حادثه خونین اوچ تپه قوشاچاي (مِیاندوآب) سال قبل زماني آغاز شد كه علويان روستای اوچ تپه ترک با نصب پارچه نوشته هایی بزبان ترکی و فارسی در مناطق عمومی روستا ، خواهان رفع مظالم مذهبی و فرهنگی مبتلا به شدندּ اما مقامات مدتها نسبت به تذکرات و تهدیدات مقامات انتظامی محلی از خود بی اعتنایی نشان دادندּ ظهر روز چهارشنبه ناگهان صدها تن از نیروهای انتظامی قوشاچاي (مِیاندوآب) روستا را به محاصره خود در آوردند. گفتگوهایی که برای رفع تنش میان آق ساققال ها (ریش سفیدان) و نیز مامورین صورت گرفت بتندی از جانب مقامات نظامی رد شد.

هنگامی كه فرماندهان نیروی انتظامی و نیز پشتیبانی این نیرو در قوشاچاي (مِیاندوآب) به برخی از اعتقادات علويان قزلباش اهانت کردند كار به خشونت و تيراندازي كشيده شد بعد از این حادثه ، روستا تبدیل به صحنه جنگ وحشتناکی شد و مامورین با استقاده از دوشکا و گلوله های آرپیجی به روستا حمله کردند. دامداری مدرن اوچ تپه ، چندین خانه و نیز بیش از ده وسیله نقلیه موجود در روستا هدف قرار گرفتند و جمع کثیری کشته ، مجروح و توقیف شدند.

http://qirxlar.blogspot.com/

تضييقات اخير بر تركهاي سني آذربايجان

از نمونه هاي اخير تضييق بر تركان سني آذربايجان بازداشت مهندس عليرضا جوانبخت قولونجو ، نويسنده و فعال آذربايجاني توسط نيروهاي امنيتي اورميه است . مهندس جوانبخت از ترك هاي سني مذهب اورميه مي باشد. هنوز خبري از علت دستگيري وي منتشر نشده است اما به نظر مي رسد اين بازداشت در ادامه نا آرامي هاي اخير در شهرهاي آذربايجان و در اعتراض به توهين عليه ترك ها باشد. بازداشت وي پس از دو بار بازرسي از منزل وي صورت مي پذيرد.

عليرضا جوانبخت قولونجو يكسال پيش نيز به دليل فعاليت در زمينه حقوق بشر و عضويت در هيات موسس كميته دفاع از زندانيان سياسي آذربايجان (آسمك) به شش ماه حبس محكوم شده بود كه اين محكوميت به مدت دو سال به حالت تعليق در آمده بود.

ترکهای سنّی آذربايجان غربی در شهرهای اورميه، سلماس و خوی زندگی می کنند. پراکندگی جمعيت آنان در گذشته به مهاباد، پيرانشهر، نقده و اشنويه نيز می رسيده است، که در نتيجه جنگهای مذهبی بين شيعه وسنّی که خونينترين آنها به دوره صفويه بر می گردد به کردها نزديکتر شده و به تدريج در بين آنها حل شده اند. جمعيّت آنها در سه شهر ياد شده نزديک به 200 هزار نفر است. در اين بين موقعيت جغرافيايی مناطق سنّی نشين از اهميت خاصی برخوردار است. مخصوصاَ قصبات بزرگی مانند "بالوو"، "قولونجو (قولنجی)"، "مياوا(مياوق)"، "گجين"، "کهريز"، "گول تپه"، "ولنده"، "ايستی سو"، "شکريازی"، "وردان" و ... که بعضی از آنها به تنهايی نزديک به 10 هزار سکنه دارند. تركهاي سني آذربايجان ترکی را خالصتر صحبت می کنند و لهجه اکثر آنان لهجه ای مابين ترکی آذربايجانی و آناتولی می باشد.

تركهاي سني آذربايجان از يك طرف تحت سياسيتهاي فارس سازي و شيعه امامي سازي دولت جمهوري اسلامي قرار دارند و از طرف ديگر در معرض اسيميلاسيون در ميان كردهاي سني مجاور ميباشندּ اعضای گروههای پژاک و پ. ک. ک. براي جذب تركهاي سني ساكن در مناطق استراتژيك در جوار مرز تركيه به خود٬ در آذربايجان غربی از تبعيضهای مذهبی سخن می گويند و از اتحاد سنّی مذهبها. اوايل انقلاب اسلامی ايران بسياری از آنها که ساکن روستاهای سلماس هستند و به آنها Küresünniگفته می شود، از طرف دولت مورد تهدید واقع شدند. آن موقع دولت ترکیه از آنها حمايت کرد. تعداد بيشتری از تركهاي سني آذربايجان به دليل اشتراکات زيادی که با ترکهای سني آناتولی دارند ترجيح می دهند نيم نگاهی به ترکيه داشته باشند. آنها به ترکهای آناتولی اعتماد بيشتری دارند در طی سالهای گذشته هزاران تن از ترکهای سنّی به ترکيه مهاجرت کرده اند.

در آذربايجان غربی تمام امتيازات داده شده براي اهل سنت به کردها تعلق گرفته است. ترکهای سنّی ساکن در اورميه مسجدی ندارند، آنها نماز جمعه در مسجد امام شافعی و با کردها اقامه می کنند. استخدام کردها در ادارات دولتی بيشتر شده و کردها به تدريج برخی از مناطق تركهاي سني -مناطقی مانند بند، ديزج سياوش و... که زمانی ترکهای سنّی ساکنين اصلی آن بوده اند- را نيز اشغال کرده اند.

http://www.dc.turkuamk.fi/users/fsaeidi/

تضييقات اخير بر تركهاي جعفري

برجسته ترين نمونه تضييقات فزاينده بر تركهاي جعفري آذربايجان٬ نمونه حجت الاسلام عظيمي قديم استּ اين روحاني جوان و مترقي ترك به علت فعاليتها و سخنان خود بر عليه نژادپرستي فارسي بارها در دادگاه ويژه روحانيت محاكمه٬ به ممنوعيت خروج از كشور٬ منع اقامت در استانهاي آذربايجاني و ترك نشين در شمال غرب كشور٬ ممنوعيت از هر گونه فعاليتهاي تبليغي در آنها٬ محروميت از پوشيدن لباس روحانيت و حبس هاي گوناگون محكوم شده استּ

مذهب جعفري كه امروزه مذهب اكثريت تركهاي ايران و آذربايجان جنوبي است توسط نادر شاه افشار بنيانگذار دولت تركي و آذربايجاني افشار٬ اين آخرين جهانگير ترك٬ تدوين و ايجاد شده استּ شيعه امامي٬ فرم و تفسير فارسي-عربي از شيعه اورتودوكس دوازده امامي (اثني عشريه) و شيعه جعفري فرم و تفسير تركي آن استּ نادرشاه با فدا نمودن "شيعه امامى" آنرا به فرمى جديد كه "شيعه جعفرى" ناميده مى شود در آورده است. وى مذهب شيعه امامى را آنقدر معتدل و جرح و تعديل نموده است كه موفق به ايجاد مذهب جديدى نزديك به مذاهب تسنن كه مورد احترام هم شيعيان امامى و هم سنيان بود و خود آنرا "مذهب جعفرى" منسوب به امام جعفر صادق مى ناميد گرديده است. او اختلاف مذهب شيعه جعفري با مذاهب اهل سنت را نيز فقط در سطح بعضى از فروعات و امور فقهى مانند اداى نماز و روزه و حج مجاز مى دانست. به عبارت ديگر او مذهب شيعه امامى فارسي-عربي را به سطح يك مذهب فقهى مستقل تحت نام مذهب جعفرى تركي تنزل داد.

در قرائت تركي وى از شيعه يعني در شيعه جعفري٫ از ولايت (و از جمله ولايت فقيه) و عصمت امامان٬ همچنين از تقدس و اختيارات و امتيازات طبقه روحانيت خبرى نيست.

امروز تركهاي جعفري آذربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران٬ در معرض سياست هاي گسترده فارسسازي و شيعه (امامي) سازي دولت جمهوري اسلامي ايران دارندּ اكنون تركهاي جعفري بويژه روحانيون تركي كه اعتقادي به تئوري ولايت فقيه فارسي ندارند٬ -آيته الله شريعتمداري از برجسته ترين اين نمونه هاست- تحت فشارهاي گوناگون از طرف دولت قرار دارندּ

http://ebduleziz-ezimi.blogspot.com/

تضييقات اخير بر تركان بهايي در آذربايجان جنوبي

رئيس دادگستري آذربايجان شرقي در مصاحبه اخير خود گفته است كه در حوادث اخير تبريز ٣٣٠ نفر دستگير شده اند كه در ميان آنها تعدادي بهايي و توده اي و وابستگان اسراييلي وجود داردּ اين ادعا موجي از ناخشنودي و تشويش در ميان جامعه بهاييان و لادينان ترك ايجاد نموده و به عنوان پيش در آمد فشارهاي تازه اي بر بهاييان و كمونيستهاي ترك در آذربايجان قلمداد شده استּ

تركهاي آذربايجان هم در روند پيدايش جريان بهايي ايران و هم در گسترش آن سهم تاريخي تعيين كننده اي داشته اندּ گسترده ترين قيام شهري بابي به رهبري قره العين بانوي ترك آزربايجاني از اهالي قزوين و در شهر زنجان آذربايجان بوقوع پيوسته استּ از ١٧ تن حروف حي باب (نخستين گروندگان به وي) بيش از نيمي ترك و آذربايجاني بوده اندּ بهاييان ترك در همه سطح آذربايجان در استانهاي آذربايجان شرقي٬ همدان٬ قزوين٬ آذربايجان غربي و ּּּּ ساكن (بوده) اندּ

هر چند سران بهايي در دوره سلطنت پهلوي با سياستهاي ضد تركي آن رژيم هماهنگي كاملي نشان داده اند٬ توده عامي بهاييان ترك با تاسيس جهموري اسلامي تحت فشارها و مضايق بسيار قرار گرفته اندּ اين فشارها و مظالم كه طيف بسيار وسيعي از تاراج و به يغما بردن خانه و كاشانه توسط افراطيون بنيادگراي شيعي امامي حامي دولت٬ تا مثله شدن در كوي و بازار وּּּּ را در بر ميگيرد منجر به مهاجرت گسترده تركان بهايي به خارج كشور گرديده استּ

http://bahai-turk.blogspot.com/

Saturday, July 01, 2006


TÜRK BAHAİLƏR


Bunu qəbul etməliyik ki Şimali Azərbaycan çox cəhətdən Şərqi Avrupa karakteristiklərini gorsədir, halbuki Cənub Azərbaycan Türkləri (İran, Türkiyə, Iraq, Suriyə, Afqanistan və Urdun) daha çox Orta Şərq xususiyyətlərinə malikdirlər. Umumən Orta Şərq’də demokratikləşmənin və xususən Azərbaycan Məsələsinin Fərdi Cəhəti, iki dil və inanç azadlıqları uğrunda mubarizədən təşkil tapır. Başqa bir sözlə Orta Şərq’də dil və inanç daxil, bütün sahələrdə çeşitlilik və pluralismi qəbul etmək, bir mə’nada Demokrasi’yə gəçmək deməkdir.

Bundan suvayı, mənim Türklərin inanç sistəmlərinə toxunmağımın səbəbi; Millətimizdəki bugünkü inanç quruplarını tanımaq, bunların Azərbaycan tarixində sahib olduqları yeri dəqiqləşdirmək, nəticədə özümüzü tanımaq; və umumi İnsan Haqları çərçəvəsində bu və oxşar Türk İnanç Qurupların haqlarını qorumaq üçündür. Bir də, laik və dinə inanan Türk İnanç Qurupları və onların demokratik dini istəklərini Türk Milli Hərəkətinə enteqre edərək, bu hərəkətə güc qatmaq və Fars Şovenisminə qarşı yeni bir cəbhə açmaqdır.

Ayrıca hərəkətimiz bir Millət’in hərəkəti olduğu üçün, milləti oluşduran bütün altqurupların demokratik tələblərini təmsil etməlidir. Fərqli qurupları təmsil edəbilmək isə, öncə bu fərqli qurupları tanımaqla olar. Bu demokratik tələblər arasında Fərdi Haqlar (Dil Azadlığı, İnanç Azadlığı), Qurup Haqları (Xalqın Öz Suverən Dövlətini Qurabilmə və Öz Gələcəyini Tə’yin Etmə Haqqı) vardır. Yoxsa Bahyai Cəmiyyəti bugün Türk Milli Demokratik Hərəkətində hər hansı bir əhəmmiyyətə sahib deyildir.


Görüt: Seysan-Güney Azərbaycan


A- GİRİŞ

Bahayilik, Şeyxilik-Babilik-Bahayilik üçlü zəncirinin son həlqəsidir. Bahayilik Babiliyin, Babilik isə Şeyxiliyin davamıdır. Belə ki:

1- İslam tarix və coğrafiyasındakı bütün məzhəb və yorumları, ən geniş mə’nada iki qurupa ayirabilərik: Ortodoks İslam (Əhl-i Şəriət) və Heterodoks İslam (Əhl-i Həqiqət).

Ortodokds İslam Məzhəbləri (Sünni, Şiə, Zeydi, İbadi) Şəriət’i qəbul etdikləri halda, Hetərodoks İslam Məzhəbləri (Ələvi, İsmayili, Dürzi, Şeyxi) “Tə’vil” metodunu işlədərək Ortodoks İslam’in mudafiyə etdiyi Şəriət’i rədd elərlər.

Ələvi Məzhəbi’nin özünün bir neçə qolu vardır: Türk qol (Qızılbaş-Bəktaşilik), İrani qol (Əhl-i Haq), Arab qolu (Nusəyrilik), Vəhdət-i Vucudi qolu (Ne’mətullahi, Movləvilik v.s.)

2- Heteredoks İslam’a daxil bir də Şeyxilik adında kiçik bir sekt vardır. Farsistan’ın Fars Ostanı’nda anadan olan Əli Məhəmməd Bab adlı Fars birisi, zamanla Şeyxilik’dən Babilik adında bir dini Hərəkət başlatmışdır. O, ilk başda bir sıra demokratik karakterlərə sahib olan bu Dini Hərəkət’i daha sonra Mehdilik iddiasıyla yeni bir Məzhəb’ə, ardından da Nəbilik iddiasıyla yeni bir Din’ə (Babiliyə) çevirmişdir. Bab’ın e’damından sonra Rusya və Biritaniya dövlətləri ilə şübhəli əlaqələri olan Mirza Hüseynəli Baha tərəfindən, Babiliyin demokratik xususiyyətləri atılaraq, Bahayilik adında tamamən yeni bir Din icad edilmişdir.

Azərbaycan 19. yüzildə Babilik-Bahayiliyin həm doğuş-oluşum yeri, həm ən güclü qalası olmuşdur. Bahayiliyin günümüz Türk Hərəkətində önəmli və piratik siyasi yeri olmasa da, Azərbaycan tarixində bir neçə cəhətdən əhəmmiyyəti vardır.

B- TARİXİ BAĞLAR

Bu yeni Din’in tarixi Azərbaycan və Türklərə yaxından bağlıdır: Bu dinin (və ondan qabaqkı Şeyxilik və Babiliyin) yaradılması və yayılmasında, ən azından ilk dövründə, Türklər əsas rolu oynamışdırlar.

a-) Şeyxilik: Şeyxiliyin ilk quruçuları milliyyətcə Ərəb (Bəhreynli Şeyx Əhməd Əhsayi) və Gilək (Seyyid Kazım Rəşti) olsalar da, sonradan bu axım tamamən Türklərin hakimiyyətinə geçmişdir. Şeyxiliyin hər üç qanadının boyukbaşları Azərbaycanlı olmuşdurlar. Bunların hamısı Türkdür:
Azərbaycan bölməsi (Səqət ul-islamilər: H. M. Şəfi Təbrizi), Ruslar tərəfindən məşrutiyyət dövründə şəhid edilən Səqət ul-islam da Təbriz Şeyxilərindən idi.
Farsistan bölməsi (Hacı Kərimxan Qacar, H. M. Baqir Həmədani),
Iraq-Kuvəyt bölməsi (Uskuilər: M. M. Qaracadaği).

b-) Babilik: İlk dövrdə əsasən Azərbaycan’da xalq arasında (kəndli, əsnaf, kasiblar və kiçik dinadamları v.s.) çox sur’ətli və geniş şəkildə yayıldı. Babilik-Bahayiliyin ortaya çıxdıqları dövrlərdə Azərbaycan İran’ın ən zəngin və ən qalabalıq əyaləti idi. İran’ın özündə də Farslaşdırma və Farslaşma prosesləri başlamadığı üçün nufusun əksəriyyətini Türklər təşkil verirdi. Azərbaycan’dakı Babi cəmiyyəti Babilərin ən güclüsü və Türk xalqının daha mədəni və daha toleranslı olduğundan ötürü, və də Şeyxiliyin burada qabaqcadan geniş şəkildə yayıldığına görə, bu bölgə Babilər üçün əminamanlıq sayılırdı.

Xususiylə Xəmsə Azərbaycanı (Zəncan-Qəzvin) Babiliyin güclü qalasıydı. Bu üzdən Babilər İran’ın başqa məntəqələrindən oraya gedip yərləşirdilər. Bab’ın e’damından sonra muridlərindən milliyyətcə Türk olan Mirzə Əsədullah Dəyyani Məraği Təbrizi özünü Allah tərəfindən onun canişini e’lan etmiş faqət obir Babilər (Əzəlilər) tərəfindən öldürülmüşdü. Bu qurupa “Dəyyanilər” deyilirdi. Ayrıca Kərbəlalı bir Ərəb Təbriz’ə gəlip özünü Bab’ın canişini e’lən etmişdi. Bab’ın ən önəmli beş havvarisi Azərbaycan’dandı. Babiliyin ən ardıcıl inananları arasında Molla Məhəmməd Zəncani, Aga Seyid Kazım Zəncani, Tahirə Zərrintac Qurrət ul-eyn Qəzvini, Molla Məhəmmədəli Zunuzi, Mirzə Əsədullah Dəyyan, Mirzə Əli Səyyah, Molla Hüseyin Dəxil, Süleyman Xan, Mirzə M. Ə. Ənis v.s. kimi məşhur Türk var idi. Hətta Təhran’dakıların çoxu da Riza Xan Türkəman kimi Türk idilər.

Bab’dan sonra Babiliyin ikinci şəxsi diyəbilərik ki milliyyətcə Türk olan xanım Qurrətuleyn’dir. Şair olan və uç dildə şe’rlər yazan Qurrətuleyn, feodal əleyhdarlığı, bütün insanların, arvat-kişinin bərabərliyini mudafiə, vergilərin qaldırılması v.s. kimi demokratik məzmunlari Babiliyə soxan şəxsdir. Babilərin ən böyük usyanları və İran tarixində Azərbaycan-Türk Qacar Monarşizminə qarşı ilk silahlı xalq usyanı ginə Azərbaycan’ın Zəncan şəhərində olmuşdur. Azərbaycan-i Xəmsə Babiliyin ortaya çıxdığı ilk gündən bu hərəkətin İran’daki ən güclü mərkəzi olmuşdu. Zəncan şəhərinin məşhur ruhanisi (Huccət-i Zəncani) Babiliyə geçincə şəhər əhalisinin böyük bölümü Babiliyi qəbul etdi.

Bab’in 1850’də e’dam ədilməsindən sonra Cənubi Azərbaycan və İran’da ilk dəfə çadırasız kişilərlə elmi bəhslərə qatılan Qəzvinli Qurrətuləyn başçılığında Babi Xalq Usyanı başladı (1850-1). İran’dakı Babi Usyanlarının ən geniş və ən uzun surəni olan bu usyanda arvatlar da kişilərlə birlikdə ələ silah alıp savaşa qatıldılar. Bu xalq usyanının əzilməsindən sonra 2000’ə yaxın əsir Türk Babi linç edildi. Qurrətuleyn özü də 36 yaşında ikən Fars Mirzə Aqa Xan Nuri’nin əmriylə Tehran’ın Elxani Bağı’nda boğularaq öldürüldü. Zəncan Usyan’ı Azərbaycan’ın ortaçağ’dan modern çağa geçişinin başlanqıcı sayılır.

c-) Basqılar: Babiliklə Türkərin movcud bir başqa bağı da bu idi ki bu məzhəb-dinlər icad edilən vaxt İran’da Türk qırallığı Qacarlar iş başındaydı. Əsasən o dövürdə İran deyilən ölkə bir Türk vahid idi. Bu ölkədəki hakim də, məhkum da Türk idi. Elə buna görə Babiləri mudafiyə eliyənlər də, əzənlər də Türklərdəndi. (Eynən Məşrutə hərəkətində olduğu kimi) Türk qıral Məhəmməd Şah (ifrat dərəcədə Ələvi-Qızılbaşlığa meyilli tək Qacar şahıdır), ginə Türk olan başnazir Mirzə Ağasi’yə Bab’ın yaxalanması üçün əmir vermişdi. Bab, ən çox Azərbaycan’da inananı olduğu üçün, Azərbaycan’ın mərkəzi Təbriz’ə göndərilərək Ərk’də həbs edilip, orada Türk Şiə dinadamları tərəfindən sorquya çəkilmiş, daha sonra Azərbaycan’ın Makı şəhərində həbs edilip (Bəyan və Yeddi Dəlil’i burada yazmışdır) və Türk qıral Nasirəddin Şah’ın əmriylə, Türk Babilərə dərs olsun deyə, e’dam edilmişdir.

1852’ də Babilər Bab’ın öldürülməsinin intiqamını almaq istədilər. Türk olan Hacı Qasım Təbrizi və Sadıq Təbrizi, yinə Türk olan qıral Nasirəddin Şah Qacar’ı teror etdilər. İllər sonra Nasirəddin Şah’ın öldürülməsi sırasında İran Babilərinin sayısı 2 milyon civarında idi. Bunların mutləq əksəriyyəti milliyyətcə Türk idi. [Həm Babiliyin ən çox Azərbaycan’da yayıldığı və həm ölkə nufusunun əksəriyyəti Türk olduğu üçün]

d-) Bahayilik: Bahayiliyin doğuşu da Azərbaycan və Türklərə bağlıdır. Bu dinin quruçusu Hüseyinəli Baha -bir sıra Türkiyəli araşdırmaçıların iddiasına görə- soyca Türk Qacar aristokrat ailələrindən idi. Bahayilik də Babilik kimi, əsasən Türklər və ikinci sırada Farslar arasında yayıldı. Azərbaycan’da hətta Qacar ailəsindən, Qoşun, dövlətin yüksək rütbəli mə'murları və valilərindən, dinadamlarından da Bahayi olanlar var idi. (Mirzə Abdullah Xan Nuri, Mirzə Muin us-Səltənə, Mirzə Abdullah Xan Sərriştədar, Riza Qulu Xan Əfşar, Səyid Riza Xan Ədbar, Molla Hüseyn Xosrovşahi, Molla Əbdul Əzim Əmin-ul Uləma, Mirzə Cəlil Xoyi, Mirzə Heydərəli Uskui, Mirzə Hüseyn Milani, Haşim Fəthi Xalxali, Ağa Nəqdəli Zəncani v.s.)

Azərbaycan xususiylə Xəmsə Azərbaycanı Şiə dinadamlarının (Uləma- Molla- Tullab- Rovzəxan) geniş şəkildə Bahayiliyə geçdiyi tək bölgədir. Bahayi cəmiyyətləri ilk gündən Azərbaycan’ın hər tərəfinə Təbriz, Xoy, Zəncan, Urmu, Marağa (və Xurmazad, Məlikkəndi, Qicilu, Novruzlu, Ağca), Milan, Məməqan, Səysan (və Babakəndi, Diznab, Matanih-Mətənəq), Sayın Qala, Ərdəbil, Xalxal, Şirin Qıran, Əbhər, İştəhard v.s.’yə dağılmışdılar. Hətta bir sıra Türk oymaqları (tayfaları) məsələn Marağa Şadlu’ları, Qara Şiran’in Yurtçu’ları, Fars Ostanı’nda Hindican Afşarları Bahayiliyə geçmişdilər.

C- FARS ŞOVENİSMİ

Bahayiliyin Azərbaycan tarixi ilə sahib olduğu ən önəmli bağı, Fars Şovenism’dir. Bahayiliyin quruçuları, Babiliyin tərsinə, açıq şəkildə əmperiyalist dövlətlərin oyuncağı və mudafiəçisi idilər. Hətta bu dinin Biritaniya və Rusya tərəfindən, Babiliyin demokratik usyanlarının qabağını almaq üçün, icad edildiyi iddia edilmişdir. Gerçək nə isə, qət’i olan bir şəy vardır: Bahayi başçıları (Bahayiliyə nəsildən nəsilə inanmış siravi Bahayi vətəndaşları qəsd etmirəm) Pəhləvi Rejimin qurdurulmasıyla bu rejimin təməllərindən birini oluşdurmuş və onunla işbirliyinə girərək İngiliz məhsulu olan Fars Şovenisminin İran’da yerləşməsi və Anti-Türk politikaların icrasında böyük rol oynamışdırlar. (Əmir Abbas Hoveyda, General Əsədullah Sənii, General Pərviz Xosrəvani, General Əbdulkərim Əyyadi, General Yar Məhəmməd Saleh, Əbdulhuseyn Nəimi, Pərviz Sabeti, Hejəbr Yəzdani, Sabet Pasal v.s.).

Bahayi böyükləri İran’ın ekonomik-finans və mədəni həyatında olduqca əhəmmiyətli yerə sahib olsalar da, əsas Pəhləvi rejiminin Hərbi (Qoşun) və Təhlükəsizlik-Kəşfiyyat təşkilatlarında (SAVAK) hakimiyyət qurmuşdular. Bunlar özlərini Fars Milliyyətçiliyin (əslində isə Fars Şovenisminin) ən səmimi tərəfdarı qəbul edirdilər. Onlara görə Tanrının Bahaullah’ı Fars milləti arasından seçməsi, bu millətin başqa bütün millətlərdən daha üstün olduğunu görsədir.

D- BAHAYİ TÜRKLƏR VƏ AZƏRBAYCAN MİLLİ HƏRƏKƏTI

Azərbaycan’dakı Şeyxilərin çoxu zamanla Babiliyə, Babilərin hamısı da Bahayiliyə gəçdilər.

Bahayilik ortaya çıxdığı gündən bəri xalq və dövlət tərəfindən basqılara, qətliamlara mə’ruz qaldi. Təkcə Azərbaycan’da, Bahayi olan yüksək rütbəli dövlət mə’murları, belə hadisələrin yaranmasının qabağını, böyük ölçüdə alabilirdilər. Geçən yüz ilin başlarından Azərbaycan Bahayilərin böyük bir bölümü (%52) Türkmənistan (Aşqabad), bir bölümü (%30) Quzey Azərbaycan-Rusiya və bir bölümü də (%17) Hayfa-Akka’ya (Filistin’ə) köçdü. Bugün Təbriz (Ərk), Urmu (Umumi Hamamlar), Milan və Çəhriq’də Bahayilərin muqəddəs saydıqları məkanlar vardır.

Pəhləvi rejimində, Bahayilik rəsmi olaraq tanınmasa da, üzərlərindəki dövlət basqıları çox azaldı. İslam Cumhuriyyəti’nin qurulması və Bahayilərə qarşı olan təzyiq və basqıların artmasıyla (e’damlar, öldürülmələr; kənd və evlərinin talan edilməsi, oda verilməsi; dini və sosyal mərkəzləri, malvarlıqları, məzarlıqlarının musadirə edilməsi; iş və universitet-məktəblərdən ixrac edilmələri v.s.) yeni bir köç dalqası başladı və Bahayilərin zəngin olan qismi ölkəni tərk etdi. Buna rəğmən bugün bu ölkədə sayıları, Bahayilərin iddiasına görə, 300,000-350,000 nəfərdir. Şübhəsiz bunların ən az yarısı Türk vəya Farslaşmış Türklərdəndir.

Ələviliyin tərsinə, Bahayi Cəmiyyəti tarixdə və bugün Türk Milli Demokratik Hərəkətində hər hansı bir yer və əhəmmiyətə sahib deyildir. Buna rəğmən, Türk Millətinin bir parçası olan və Bahayiliyə nəsildən nəsilə inanmış sıravi Bahayi vətəndaşların haqlarını qoruma, Umumi İnsan Haqlarını mudafiə pirənsibinin icabıdır. İnsan Haqlarından faydalanmaq üçün də tək bir nəfərin varlığı “kifayət qədər” sayılır.

Dadaş Qraqoyunlu Qızılbaş



هو الله

در نعت تركى



ائى يزدان-ى مئهريبانيم! قوصوروم چوخ و عمل-ى مبروروم يوخ. گوناهكارام، بدكيردارام، غمگينم، بىتمكينم، بئچارايام، آوارايام، گيريفتارام، سيتمكارام.

سن غفورسان، سن غيورسان، سن صبورسان، سن كاشيف-ى ظولام-ى دئيجورسان.

ايلاهى فضل ائيله! لوطف ائيله! كرم ائيله! رحمتله موعاميله ائيله! گؤيلرى شاد ائيله! جانلارى آزاد ائيله! ائحسانينى مزداد ائيله!

ع.ع.



Hüvə Allah

Dər Nə’t-i Türki


Ey yəzdan-i mehribanım! Qusurum çox və əməl-i məbrurum yox. Günahkaram, bədkirdaram, qəmginəm, bitəmkinəm, beçarayam, avarayam, giriftaram, sitəmkaram.

Sən qəfursan, Sən qəyursan, Sən səbursan, Sən kaşif-i zülam-i deycursan.

İlahi fəzl eylə! Lütf eylə! Rəhmətlə muamilə eylə! Göyləri şad eylə! Canları azad eylə! Ehsanını məzdad eylə!

Ə. Ə.
Hazırlayan D.Q.Q.

عبدوالبها´نين سيسانلى لارا (گونئى آذربايجان) يازديغى لووح


Turkish Lawh For Saisanis (Of South Azerbaijan) By Abd ul-Baha

عبدولباهاˊنين سيسانليلارا (گونئى آزه‌ربايجان) يازديغى توركجه لؤوح

احيببا-يى سيسان "عليهم بهاءالله"!

ائى منيم يارلاريم و ياوه‌رله‌ريم!

خولوص-ى مئهر و محه‌ببه‌ت-ى صيرفه‌ده‌ن عيباره‌ت اولان نامه‌له‌رى، جان و اوره‌ييمه آشيرى دره‌جه‌ده تا‌ثير ائيله‌دى؛ هه‌يه‌جان و راحه‌ت-ى ديل و جان حاصيل اولدو.

سيسانˊداكى دوستان، هر بيرى يار-ى صاديق، دوست-ى مووافيق اولوب؛ سبه‌ب-ى روح و رئيحاندير، و اونلارى جان و گؤيلوم سئوه‌ر. زيرا حقيقه‌ته رهبه‌ر، و پيش-ى نظه‌ر و درگاه-ى احه‌ديييه‌ته موقه‌رره‌ب، هر بيرى بير بؤيوك سروه‌رديرله‌ر.

اونلارى ياد ائتديكجه، ديدارلارى تخه‌ططور اولوندوقجا، خاطير، رووضه-يى ريضوان اولور؛ باغ-ى جنان اولور، گولشه‌ن-ى اسرار اولور، موشكات-ى انوار اولور، و مله‌كوت-ى ابهايا تضه‌رروع و ايبتيهال اولونور؛ و ياران-ى عزيزه الطاف-ى خفيييه ريجا اولونور.

رببيم تاييد ائده‌ر، تووفيق ائده‌ر، تحسين ائده‌ر؛ هيدايت-ى كيبرييانى، مووهيبه‌ت-ى عوظمانى، سعاده‌ت-ى دونيا و اوخرانى تقدير ائده‌ر و غم و كده‌رى فره‌ح و سورور ايله تبديل ائده‌ر.

هر دم مونير-ى مله‌كوت-ى ابهادان تاييد ديله‌ره‌م؛ تكريم ديله‌ره‌م و احيببا-يى سيسان، عومومه تكبير ائديره‌م و ايشتيياقيمى تحرير ائديره‌م و "عليكم البهاء الابهى".


Turkish Lawh For Saisanis (Of South Azerbaijan) By Abdul-Baha
Əbdül-Baha’nın Sisanlılara (Güney Azərbaycan’da) Yazdığı Türkcə Lövh

Əhibbâ-yi Sisan Əleyhüm Bahâ-ullah!


Ey mənim yarlar və yâvərlərim!


Xulus-i məhz və məhəbbət-i sirfədən ibârət olan nâmələri, can və ürəyimə aşırı dərəcədə tə’sir eylədi.

Həyəcan-i vicdan və râhət-i dil və can hâsil oldu.

Sisan’dakı dustan hər biri yâr-i sâdiq, dust-i muvafiq olub, səbəb-i ruh və reyhandır və onları can və göylüm sevər, zira həqiqətə rəhbər və piş-i nəzər və dərgah-i əhədiyyitə müqərrəb, hər biri bir böyük sərvərdirlər.

Onları yad etdikcə didârları təxəttür olunduqca xâtir rövzə-yi rizvan olur, bâğ-i cənan olur, gülşən-i əsrar olur. Müşkât-i ənvar olur və mələküt-i əbhaya təzərrü’ və ibtihal olunur və yarân-i əzizə əltâf-i xəfiyyə rica olunur.

Rəbbim tə’yid edər, təhsin edər, hidâyət-i kibriyanı, mövhibət-i uzmanı, səadet-i dünya və uxranı təqdir edər və qəm və kədəri fərəh və surur ilə təbdil edər.

Hər dəm münir-i mələküt-i əbhadan tə’yid dilərəm, təsrir dilərəm, təkrim dilərəm və əhibba-yi Sisan umuma təkbir edirəm və iştiyaqımı təhrir edirəm və əleyküm əl-bəha əl-əbha!



باهاييلرين لينچ ائديلمه سي
http://bahai-turk.blogspot.com/

اينقيلاب-ي ايسلامیدن قالان ايکی خاطيره
رسول ماماقانلي
http://mamaqan.persianblog.ir/

پرويز ايله اوغلو خسرو´وو کوچه يه سوروتله ديلر.
شمی بير آن الينده کی ساپی قيسسا بالتانی گؤيه قالديريب وار گوجويله پرويز´ين باشينا چالدی.
بيری خسروو´ون اوستونه يوگوروب بير نئچه يئردن اونو دؤشوندن و قارنيندان پيچاقلادی.
ياری جان خسروو'و ديری-ديری آتاسی ايله بيرليکده اودون ايچينه آتديلار.


جومعه، 24 بهمن، 1382

۲۵ ايل او هيستئريک و جادولانميش، آزادليق گؤرمه ميش، اؤزگورلويو تجروبه ائيله مه ميش خالقين کوچه لره تؤکولوب و ظاليم شاه`ی ايران`ی ترک ائتمه يه مجبور ائيله مه سيندن گئچدی. هر کس اؤز چيخارينا گؤره اونا بير آد وئردی. بيری اونا اينقيلاب-ي پورشوکوه، بيری فيتنه، بيری رحمت-ي ايلاهی بيری قييام-ي توده ها و... دئدی.

ايگيرمی بئش ايل بو بؤيوک ده ييشيمه دن گئچدی و ايندی اوزاقدان باخانلار او زامانين اويونچولاريندان داها ياخجی اولان-بيته نی گؤره بيله رلر. منيم قصديم بو قيسسا يازيدا او تحوولو ده يه رله نديرمک دئييل. يالنيز ايکی خاطيره نی قئيد ائتمک ايستيره م.

بيرينجی خاطيره: توفارقان (آذرشهر)- قتل عام و شقه شقه كردن ٢٩ پليس

ژورناليست اينصافعلی هيدايت ( Hedayat222@yahoo.com )کی بو گونلر ايسلام زيندانلاريندا ساخلانيلير، «انقلابی می رسد از راه...» مقاله سينده بئله يازير: «... يكي از بارزترين كشتار جمعي اعضاي پليس، ماجراي قتل عام و شقه شقه كردن (اعضاي جديد و با سابقه) پليس آذرشهر در نزديكي تبريز بود. در اين شهر، در عرض چند ساعت، حدود 29 پليس را شقه شقه كردند. با آنكه اكثر آن ها، كمترين مشكل را با مردم آذرشهر داشتند و همه مردم، آن پليس ها را مي شناختند.»

اوگونکو گون من گوگان´دان يولداشلارلا گؤروشوب دانيشديقدان سونرا٬ ماماغان´ا دؤنمکده ايديم. گوگان-توفارقان (آذرشهر) يولوندا، توفارقان´ين شولوغ اولدوغونو ائشيتديم. شهه ره گيرديييمده ايکيندی واقتیيدی. شهه ر چوخ ساکيت ايدی. قورخو ايله حوزنون قاريشيغی بير هاوا واريدی، قبير اوستوندن دؤنه ن کيمی و يا عاشورا آخشاملاری کيمی بير حال. اصلی خيياواندا بير آز يئريديکدن سونرا نئچه اوشاغی گؤردوم. اوشاقلارين بيرينين الينده اوزون بير چؤپ واريدی. قنووون قيراغيندا قاچيب دوروردولار٬ هردم ده چؤپو سويا سوخوردولار. ياديمدا قالماييب نه اولدو کی من ده قنووا ياخينلاشديم. اوشاقلار هاميسی بيردن منه : باخ، باخ بو ... پاسبانين قارنیدی، دئديلر. قنووون قارا٬ کيفير سويو بير پارچا آغ درينی اؤزوینه ن آپاريردی...

ايکينجی خاطره: قوشا چای (مياندواب) باهاييلرين لينچ ائديلمه سي

قوشا چايلی يازيچی فرامرز پورنوروز « سالهای سخت» کيتابيندا اؤز گؤزويله شاهيدی اولموش اينقيلاب زامانيندا باش وئره ن بير فاجيعه نی بئله آنلاتير.( بوردا گله ن چوخ قيسسا و يالنيز بير بؤلومدور. رسول) :

« ...پرويز برقکار`ی من اوشاقليقدان بری تانيرديم. اوغلو خوسروو فوتباليست ايدی، اونا باهايی خوسروو دا دئيرديلر... او گون ائوده اوتورموشدوم، هر يئرده تظاهورات واريدی. قارداشيم نفس-نفس ووراراق تله سيک ايچه ری گيردی. دئديم: اولان نه بو حال؟ دئدی: تئز اول! بير عيدده پرويزگيلين قاپيسينا ييغيشيب باهايیلر علئيهينه شوعار وئرير.... تئز، کوتومو گؤتوردوم، چيخديم..... محلله آغ ساققالی حاجی اشراقی باشينا توپلانان جماعته يالواريردی:« ايشيز اولماسين، بلکه سون آندا موسلمان اولدولار و...». آمما خالقين باشی ائئله قيزيشميشدی کی هئچ بير سؤزو دويموردو....

گؤزوم بيردن شمي´يه ساتاشدی. اصلی آدی شمس الله اولان شمی´نين آغزی کؤپوکله نميشدی. «يا مئهدي» باغيريردی. شمی پيچاق چکه ن، لات، اوغرو، خالقين دام دووارينا ديرمانان، محررمده هامیدان اوول باش ياران، خولاصه ننه سينين امجه يين کسه نلرين رهبرييدی. جماعت بير آللاه اکبر دئيب حه يه ط قاپيسيني زورلا آچيب ايچه ری گيردی. کوچه ده دوران ميللت يالنيز تاماشا ائيليردی. کيمسه موهاجيملرين قاباغينا گئتمه يه جسارت ائتميردی. آز سونرا بير گول.له سسی گلدی. ائيله بير کی پرويز تپه نچه سی ايله هاوايا بير ال آتش آچميشدی. موسلمانلار، اونلارا ماجال وئرمه ييب توتدولار.

پرويز ايله اوغلو خسروو´و کوچه يه سوروتله ديلر. شمی، اوستا بير رهبر کيمی فاجيعه نی هيدايت ائیليردی. ...شمی بير آن الينده کی ساپی قيسسا بالتانی گؤيه قالديريب وار گوجويله پرويز´ين باشينا چالدی. پرويز´ين باشی قارپيز کيمی پارچالاندی و قيزيل قانی اطرافا فيشقيردی. ... الی پيچاقلی قارا پالتارلی بيری، خسروو´ون اوستونه يوگوروب بير نئچه يئردن اونو دؤشوندن و قارنيندان پيچاقلادی. موهاجيملردن بير تئعدادی شورا گليب يا مئهدی، يا مئهدی باغيريردی. ...بير آز سونرا ماشين تکه رلريني گتيريب اودلاديلار. ...ياری جان خسروو´و ديری-ديری آتاسی ايله بيرليکده اودون ايچينه آتديلار. خسروو سون گوجونو بير يئره ييغيب اؤزونو ائشييه آتدی. آمما نه فايدا، گئنه ده نئچه نفر اونو توتوب باشی اوسته آلوولارين ايچينه آتديلار...»

و بو قارا باسمانين هله ده داوامی وار...