Sunday, November 09, 2008



شورش بابيه در زنجان آزربايجان

پرويز فتح اله پور در گفتگو با ايسنا:
شورش بابيه در زنجان، قطعه‌اي از پازل بزرگي است كه تصويري از جامعه ايران را به نمايش مي گذارد سرويس: /سياسي /
کد خبر :20299


1387/8/16

خبرگزاري دانشجويان ايران - زنجان



كارشناس ارشد تاريخ گفت: شورش بابيه در زنجان ، قطعه‌اي از پازل بزرگي است كه تصويري از جامعه ايران را به نمايش مي گذارد و نبايد آن را منفرداً و به عنوان حركتي جدا از پيكره و مجموعه جامعه ايران بررسي كرد.

پرويز فتح اله پور در گفتگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه زنجان ، در خصوص شورش بابيه در شهر زنجان كه در سال 1265 ه.ق رخ داد ، اظهار داشت: در طول تاريخ اجتماعي و سياسي ايران تا دوره قاجاريه ، دولت‌هاي حاكم به ندرت با خطري از جانب عامه مردم و رعاياي خود مواجه بوده‌اند. غالب مشكلات و بحران‌هاي ايشان ، از جانب رقباي سياسي و خاندان‌ها و ايل‌هاي رقيب بوده است. به دليل رواج و پذيرش انديشه مشروعيت آسماني براي پادشاه و سلطان و عدم پاسخ گويي حكومت به مردم و نهادينه شدن استبداد در ايران ، رعيت اين ملك چه در اداره كشور و چه در منابع و منافع آن ، حقي براي خويش متصور نبودند و اوضاع موجود را تقدير الهي محسوب مي كردند. طبيعي است كه در چنين شرايطي ، شورش و قيامي از جانب رعيت ناآگاه براي مطالبه حقوق خود ، عليه حاكميت اتفاق نمي افتد.

اين مدرس دانشگاه خاطرنشان ساخت: تنها از دوران قاجاريه بود كه اندك اندك در اين روند ، تغييراتي حاصل شد. از اين دوره و مشخصاً پس از شكست سهمگين از روسيه است كه ايران وارد معادلات جهاني شد و ايرانيان به تدريج با تحولات شگرف جهان پيرامون آشنا گشتند و سعي در شناخت دلايل عقب ماندگي خويش كردند. آنها در اين دوره با انديشه‌هاي سياسي اروپا آشنا شدند و شاهد تحركات اجتماعي و سياسي بي سابقه‌اي در جامعه ايراني چون قيام تنباكو و انقلاب مشروطه هستيم.

فتح اله پور بيان كرد: از زمان گسترش تشيع و رسميت اين مذهب در جامعه ايراني به دليل ماهيت آن و پتانسيل‌هاي انقلابي گري موجود در آموزه‌هاي شيعه ، امكان قيام و شورش عامه مردم به طور بالقوه وجود داشته است. اين امكان بالقوه در زمان‌هايي بالفعل شده و نتايج متفاوتي در پي داشته است. از جمله پتانسيل‌هاي موجود در مذهب تشيع كه مي شد از آن در جهت شورش و قيام استفاده كرد ، انديشه مهدويت بوده است. در جامعه شيعي ايران تلقي‌هاي مختلفي از فلسفه مهدويت و انتظار ظهور منجي ، مي توانست نتايج متفاوتي را دربر داشته باشد. برخي از سر ناآگاهي و فهم غريب ، انتظار را به معني تحمل هر نوع جور و ستم تفسير نموده ، جامعه را به خاموشي تشويق مي كردند. گروهي ديگر يا از روي آگاهي و با هدف استفاده از اين پتانسيل براي تحقق اهداف خويش و يا از سر توهم و وهم و خيال- كه خود را مهدي تصور مي كردند- از وجود اين زمينه در جامعه بهره جسته ، با تحريك احساسات مذهبي مردم ، زماني نام خود را مطرح كرده ، حركتي ايجاد مي نمودند.

اين پژوهشگر تاريخ در خصوص بابيه و جريان قابل تامل بابيت در ايران ، اذعان داشت: سيدي شيرازي با نام علي محمد و با لقب "باب" در كسوت روحاني حركتي را آغاز نمود كه براي شروع آن از زمينه‌ها و بستر‌هاي مذهبي موجود در جامعه بهره گرفته بود. علي محمد كه براي تحصيل علوم ديني به عتبات عراق ، سفر كرده بود ، در آنجا به حلقه درس سيد كاظم رشتي وارد شد كه او نيز خود از شاگردان شيح احمد احسايي بود. پس از مرگ سيد كاظم ، علي محمد توانست اكثر شاگردان او را به دور خود جمع كند و بدين ترتيب در كربلا مريداني براي خويش فراهم نمايد. او پس از اين ، لقب باب به معني كسي كه توسط او مردم مي توانند به حقايق معنوي و اسرار روحاني دست يابند و پلي بين مردم و امام زمان (عج) را براي خود برگزيد و فرقه جديدي را تاسيس نمود.

فتح اله پور ادامه داد: علي محمد به بوشهر رفت و تبليغ را آغاز كرد. از اين پس با فرستادن مبلغان بابيه به شيراز ، مخالفت‌هاي علني آغاز شد تا اينكه حسين خان ناظم الدوله حاكم فارس ، دستور دستگيري و اعزام علي محمد را به شيراز صادر كرد و جلسه مناظره‌اي ميان او و علماي شيراز برگزار كرد كه باب در اين جلسه با نشان دادن ناتواني خود ، به فلك بسته شد. بدين سبب توبه نمود و پس از آن محبوس شد.

اين مدرس دانشگاه بيان داشت: علي محمد در حبس بود كه در فارس طاعون شايع شد و حاكم اصفهان ، منوچهر خان معتمدالدوله كه اصلاً از غلامان گرجي مسلمان شده و مورد اعتماد دربار تهران بود ، از فرصت بهره جسته علي محمد را به اصفهان فراخواند و از او حمايت كرد. دليل اصلي حمايت او نه اعتقاد قلبي وي ، بلكه استفاده از علي محمد در مقابله با نفود و قدرت روحانيون اصفهان كه نه حاكم دولتي ، بلكه خود شاه را نيز به هيچ مي انگاشتند بود.

اين فعال عرصه كتاب اظهار داشت: با مرگ منوچهر خان ، جانشين وي به اطاعت از حاجي ميرزا آقاسي وزير محمدشاه ، علي محمد را تحت الحفظ به تهران فرستاد. ماموران وظيفه داشتند كه او را از كنار شهرها عبور دهند و وارد شهرهاي بزرگ نشوند. شاه و وزير او براي پيشگيري از وقوع هرگونه آشوب و هرج و مرج ناشي از حضور باب در تهران ، دستور دادند كه او را بدون ورود به پايتخت به سمت ماكو حركت دهند. در اين حركت بود كه در زنجان ، استقبال گرمي از وي به عمل آمد و در نهايت ، باب را در قلعه چهريق ماكو به زندان انداختند ولي هم زمان ، داعيان باب در اقصي نقاط كشور ، به تبليغ مرام وي مشغول بودند و مردم را با وعده ظهور قائم و پايان سيه بختي‌ها و تيره روزي‌ها و تحقق آرمان شهر بابي به هيجان و جنبش مي آوردند.

فتح اله پور يادآور شد: پس از مرگ محمد شاه ، كشور گرفتار ناآرامي‌ها و شورش‌هاي گوناگوني شد كه يكي از آنها شورش بابيه بود. اين شورش‌ها در نقاط مختلف ايران آغاز شد. از جمله مناطقي كه داعيان بابيه ، زمينه را براي تحريك مردم و انجام قيام مناسب ديدند ، مازندران ، يزد ، تبريز و زنجان بود كه به ويژه شورش مازندران به رهبري ملا حسين بشرويه‌اي و شورش زنجان به رهبري ملا محمدعلي زنجاني ، ابعاد عظيم و شگرفي داشتند كه دولت نوپاي ناصرالدين شاه را به چالش عظيم كشيدند. شايد تنها تدابير ميرزا تقي خان امير كبير بود كه توانست دامنه شورش‌ها را فرو نشاند و همه را سركوب نمايد.

سر گروه عصر كتاب تاريخ زنجان در خصوص ملا محمدعلي زنجاني ، تصريح كرد: ملا محمدعلي پسر آخوند ملا عبدالرحيم در حوالي سال 1227 ه.ق متولد شد. تحصيلات حوزوي او در كربلا انجام گرفت و از شاگردان محمد شريف بن ملا حسن علي ملقب به شريف العلماي مازندراني بود. ملا محمدعلي درجه اجتهاد خود را از محضر همين استاد ، كسب كرد و از زماني كه ساكن زنجان شد ، روز به روز بر احترام و اعتبارش نزد عامه افزوده مي‌شد كه اين امر شايد خوش آيند برخي رقباي وي نبوده است. آنچه زمينه‌ها و بهانه‌هاي لازم را براي برخورد با وي در زنجان فراهم آورده ، برخي فتاوي و اجتهادهاي غريبه و نامانوس وي بود كه همگي تازگي داشتند و با اجتهاد جمهور علما متباين بود.

وي در خصوص اين فتاوي غريبه ملا محمدعلي زنجاني گفت: از جمله اين فتاوي اين بود كه نماز نافله و نماز جعفر طيار را واجب مي شمرد. ديگر اين كه روزه ماه رمضان را همه ساله 30 روز مي دانست. بنابراين بسيار اتفاق مي افتاد كه روز عيد فطر را كه روزه در آن حرام است ، به روزه مي گذرانيد. اما موضوع ديگري كه ملا محمدعلي بر خلاف فتاوي مجتهدان ديگر با آن مخالفت مي كرد ، ازدواج موقت و متعه بود. در اين زمان در زنجان يك روحاني به نام "دوست محمد" عمدتاً بدين كار اشتغال داشت ؛ او در يكي از كاروانسراهاي شاه عباسي ، صيغه نكاح موقت جاري مي كرد. ملا محمدعلي ، كاروانسراي مزبور را بست و از اين عمل جلوگيري كرد. به خاطر موقعيت جغرافيايي زنجان كه ميان آذربايجان و تهران قرار داشت ، مسافران زيادي از اين شهر مي گذشتند و شبي را در آن بيتوته مي كردند ، بنابراين با اين فتواي اخير ملا محمدعلي ، او توانست در ميان مردم زنجان كه به فكر حفظ حرمت ، ناموس و غيرت بودند ، مطرح شود و محبوبيت يابد.

فتح اله پور اظهار داشت: فتواها و ابداعات ملا محمدعلي زنجاني و شايد مهمتر از همه محبوبيت رو به تزايد او در زنجان موجب شد كه روحانيون زنجان از طريق مكاتبه با محمد شاه ، دفع او را از زنجان خواستار شوند. محمد شاه نيز او را به تهران خواست و پس از مدتي عصا و انگشتري به او داد و روانه زنجانش نمود. پس از بازگشت ملا محمدعلي به زنجان ، وي وقتي با علي محمد باب و اهداف بابيه آشنا شد ، تقويت اين فرقه را كه در نهايت به براندازي قدرت روحانيون شيعه و تفوق بر دولت مي انجاميد ، در راستاي اهداف خود ديد و خود را در سلك وي وارد كرد.

وي ادامه داد: او به عنوان يكي از داعيان باب ، فعاليت‌هاي خود را در زنجان آغاز نمود و طبعاً به خاطر محبوبيتي كه نزد مردم داشت ، تبليغات و دعوت‌هاي او مقبوليت عام مي يافت. كم كم زمينه‌هاي درگيري و جنگ و زد و خورد مهيا شده بود و ساكنان زنجان آماده شورش بر عليه حاكم زنجان و حكومت مركزي ايران شدند. در اين ميان حاكم زنجان نتوانست با ملا محمدعلي و پيروان او كه نزديك به دو سوم جمعيت زنجان بودند ، مقابله كند و در روز پنجم رجب سال 1266 ه.ق شورش بابيه به مدت هفت ماه در زنجان آغاز شد. از اين رو اميركبير وقتي مقاومت‌هاي بابيان زنجان را ديد ، براي يكسره كردن كار ، تصميم گرفت كه نيروهاي تازه نفس تر به منطقه بفرستد و به عمليات نظامي براي سركوب شورشيان روي آورد.

اين مدرس دانشگاه ابراز داشت: اين روند ادامه داشت تا اينكه در پنجم ربيع الاول سال 1267 ه.ق ملا محمدعلي كه چند روز قبل در جريان درگيري‌ها مورد اصابت گلوله‌اي واقع شده بود ، در گذشت. با مرگ ملا محمدعلي و تشديد فشار نيروهاي دولتي و محلي و فعاليت مداوم توپخانه سلطنتي ، توان ادامه مقاومت و ايستادگي از شورشيان گرفته شد و آنها بالاخره تسليم شدند. انتقام از شورشيان فقط منحصر به قتل و غارت ايشان نشد ، به خاطر مقاومت غيرقابل تصور محصورين و تلفاتي كه بر نيروهاي دولتي وارد آمده بود ، فرماندهان آنها از شورشيان شديداً خشمناك بودند. به همين دليل حتي افرادي را كه تصور مي كردند شايد به شورشيان مساعدتي نموده باشند ، مورد آزار و شكنجه قرار دادند. علاوه بر اين محله‌هايي را كه پس از پايان جنگ هنوز سالم مانده بود به توپ بسته و ويران كردند.

فتح اله پور درباره پيامدهاي شورش بابيه در زنجان خاطرنشان ساخت: زخمي كه ماندگارتر از تلفات انساني فوق بود و بر پيكر زنجان باقي ماند ، خسارات ناشي از بمباران‌هاي مداوم توپخانه دولتي و آتش سوزي‌ها و ويراني‌هاي مختلف توسط بابي‌ها جهت سنگر سازي بود و آباداني و اصلاح ويراني‌ها و خرابي‌هاي ناشي از اين جنگ نياز به هزينه‌هاي فراوان و مهم تر از همه عزم و اراده حكومت مركزي براي آباداني داشت كه هيچ يك از عوامل فوق هرگز مهيا نشد. شهر زنجان سال‌ها به حال خود رها شد و توجهي به آن نگرديد تا جايي كه حتي تقريبا سي سال پس از پايان جنگ وقتي ديولافوا ، جهانگرد فرانسوي ، از زنجان عبور مي كرد در مورد آن نوشت كه به غير از باغ‌ها و برج و باروي قديمي خراب ، چيز ديگري كه قابل تماشا باشد در زنجان وجود نداشت.

انتهاي پيام