Wednesday, January 13, 2016



به گزارش آرازنیوز و به نقل از بهایی نیوز الهام پاکرو میاندوآب شهروند بهایی از دانشگاه به دلیل بهایی بودن اخراج شد

بنابر این گزارش این دانشجوی آزربایجانی بهایی در حالی از دانشگاه آزاد اسلامی واحد ملارد در مقطع کارشناسی در رشته مهندسی کامپیوتر و نرم افزار اخراج می شود که پس از احضار از سوی حراست دانشگاه و اعلام آنکه وی به دلیل بهایی بودن حق تحصیل ندارد ، اجازه تحصیل در موسسه خصوصی دیگری به نام عصر شبکه نیز به دلیل بهایی بودن از دست داده است.
بنابراطلاع مجموعه بهایی نیوز در روزهای اخیر تعدادی از شهروندان بهایی که اجازه حضور در دانشگاه ها را نیز پیدا کرده بودند پس از شناسایی آنها از دانشگاه اخراج شده اند.
اولین اعلامیه حقوق بشر جهانی در۱۰ دسامبر ۱۹۴۸ حق تحصیل را برای همه انسانها فارغ از نژاد، رنگ، عقیده، مذهب و جنسیت برابر می‌داند.
در سال‌های گذشته، اعلام “نقص در پرونده” داوطلبان بهایی ورود به دانشگاه‌ها در ایران معادل محرومیت از تحصیل آن‌ها بوده به نظر می‌رسد که این روند، در سال جاری نیز ادامه پیدا کند.
محرومیت از تحصیل بهاییان در دانشگاه‌های ایران با استناد به مصوبه‌ی ششم اسفند ۱۳۶۹ “شورای عالی انقلاب فرهنگی” صورت می‌گیرد که بهاییان را علاوه بر محرومیت از اشتغال در اماکن دولتی، از تحصیلات دانشگاهی نیز محروم می‌کند.
بر اساس بند سوم این مصوبه، نه تنها باید از ثبت نام بهاییان در دانشگاه‌ها جلوگیری به عمل آید بلکه چنان‌چه هویت بهایی فردی بعد از ثبت نام و “هنگام تحصیل” نیز احراز گردد، باید از تحصیل محروم شود.
محرومیت شهروندان بهایی پس از انقلاب اسلامی و اعلام انقلاب فرهنگی در ایران به صورت سیستماتیک اجرا شده است.

Tuesday, December 14, 2010

ظلمي كه بر بهائيان در ايران و آزربايجان رفته و مي رود

آقاي سيروس فاني


كامنت شما كه در معرفي سيسان است متاسفانه به شدت آلوده به نژادپرستي است.

ظلمي كه بر بهائيان در ايران و آزربايجان رفته و مي رود ربطي به اعراب و تفاله هاي آنها ندارد، محصول بنيادگرائي شيعي و عقب ماندگي فرهنگي و اجتماعي توده ها و دولتمردان ايراني است كه از قضا توده عرب ساكن در ايران را نيز به شدت سركوب كرده و مي كنند.

اساسا در ميان اعراب ساكن در ايران جامعه بهائي وجود ندارد و اين جامعه عمدتا به لحاظ ملي، ترك و يا فارس اند و سركوبگرانشان نيز نتيجتا بنيادگرايان شيعي فارس و ترك.

براي اطلاع بيشتر در باره تركان بهائي آزربايجان و ايران مي توان به اين لينك مراجعه كرد:

"Sisan Türk" Güney Azərbaycan Bahayi Veblaqı
http://bahai-turk.blogspot.com/

Cyrus Fani
پرسش: سی سان كجاست ..؟
سیسان (نه سی سان) روستایی است در ۵۰ كیلومتری تبریز،
(سر راه تبریز به تهران)، در استان آذربایجان(خاوری) كه بدست
تفاله های عرب ویران و بسیاری از خانه هایش با خاك یكسان
و مردمانش از خانه و كاشانه هایشان دربدر و گریزان شدند....

Friday, April 24, 2009

بازداشت یک زن جوان بهایی آذربایجانی

یکشنبه، 23 فروردین ماه 1388
خانم سرور سروریان، 25 ساله، ظهر روز گذشته مورخه 22 فروردین ماه در منزل شخصی خود توسط نیروهای امنیتی در شهر همدان بازداشت شد.

نیروهای وزارت اطلاعات پس از مراجعه به منزل خانواده سروریان، اقدام به تفتیش منزل و ضبط لوازمی همچون کتب مذهبی آنان نمودند. در پایان نیروهای لباس شخصی خانم سرور سروریان، 25 ساله و دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی را به همراه خود به ستاد خبری وزارت اطلاعات در شهر همدان منتقل نموده و پس از این انتقال با بازداشت ایشان نامبرده هم اکنون در محل نامعلومی به سر می برد.

خانواده سروریان به شدت نگران فرزند خود هستند و تا زمان تهیه این گزارش، تلاشهای آنان منجر به کسب اطلاعی از سرنوشت خانم سروریان نشده است.

Friday, March 20, 2009

طاهیره قررَتوالعین
http://chuxurlar.blogfa.com/

اصیل آدی زرین­تاج اولان طاهیره قررَتوالعین قزوینلی حاجی موللا سالح­ـین قیزی ایدی. 1819-جو ایلده روحانی عاییله­سینده دوغولوب، تعلیم-تربیت آلمیش، درین بیلیک و ساواد صاحیبی اولموشدور. عرب، فارس و آذربایجان دیل­لرینده موکممل ساواد، تحصیل آلمیش بو قیز، بابی­لرین باشچیسی میرزه محمدعلی بابین تاثیریله همین حرکاتا قوشولموش، سونرالار حتتا بیر نئچه دفعه دؤورونه گؤره مترقی ایجتیماعی چیخیش­لارا، عوصیان­لارا باشچیلیق ائتمیشدیر. 1852-جی ایلده ایران شاهنشاه حؤکومتی طرفیندن اعدام ائدیلمیشدیر.

اوز-اوزه بیرجه آنلیغا قالساق اینان کی، ائی نیگار،
غوصصه غمین نه­دیر تامام، ائیله­یه ره م من آشیکار.

فیرقتین اینجیدیر منی، گؤزلریمین آخیر یاشی،
دجله کیمی، بولاق کیمی سانکی شلاله بی­قرار.

عئشقینی حکك ائدیب حزین، قلب ائوینین قوماشینا،
ساخلامیشام اریش-اریش، بسله­میشه م دامار- دامار.

گؤرمه­یه گول جامالینی، گزمه­دیییم نه یئر قالیب؟
هر طرفی دولاشمیشام، سانکی قانادلی روزیگار.

قلبینی گزدی طاهیره، تاپمادی سندن اؤزگه­سین،
سندین عزیزی مونیسی سویوقلو قیش، حزین باهار.

دئمه­لی بو شعر فارسجایا "گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو" مطله­ییله چئوریلمیش، ایرانلی بسته­کار فریدون فروغی اونا گؤزل بیر ماهنی ایشله­میشدیر.


TAHİRƏ QÜRRƏTÜLEYN

Əsil adı Zərrintac olan Tahirə Qürrətüleyn qəzvinli Hacı Molla Salehin qızı idi. 1819-cu ildə ruhani ailəsində doğulub, təlim-tərbiyə almış, dərin bilik və savad sahibi olmuşdur. Ərəb, fars və Azərbaycan dillərində mükəmməl savad, təhsil almış bu qiz, Babilərin başçısı Mirzə Məhəmmədəli Babın təsirilə həmin hərəkata qoşulmuş, sonralar hətta bir neçə dəfə dövrünə görə mütərəqqi ictimai çıxışlara, üsyanlara başçılıq etmişdir. 1852-ci ildə İran şahənşah hökuməti tərəfindən edam edilmişdir.

Üz-üzə bircə anlığa qalsaq inan ki, ey nigar,
Qüssə qəmin nədir tamam eyləyərəm mən aşikar.

Firqətin incidir məni gözlərimin axir yaşı,
Dəclə kimi, bulaq kimi sanki şəlalə biqərar.

Eşqini həkk edib, həzin qəlb evinin qumaşına,
Saxlamışam əriş-əriş, bəslemişəm damar-damar.

Görməyə gül camalını gəzmədiyim nə yer qalıb?
Hər tərəfi dolaşmışam sankı qanadlı ruzigar.

Qəlbini gəzdi Tahirə tapmadı səndən özgəsin,
Səndin əzizi munisi soyuqlu qış, həzin bahar.

Qaynaq: Azərbaycan qadın şairlər antolojyası, Baki, 2005

Friday, March 06, 2009

سه دانشجوی پزشکی دانشگاه سهند تبریز به دلیل دیانت بهایی خود از دانشگاه اخراج شدند

يئيگون(جمعه) ١٦ اسفند ۱٣٨۷ - ٦ مارس ۲۰۰۹

فعالان حقوق بشر در ایران:سه دانشجوی پزشکی دانشگاه سهند تبریز به دلیل دیانت بهایی خود از دانشگاه اخراج شدند


مورخه 13 اسفند، سه تن از دانشجویان مهندسی پزشکی دانشگاه سهند تبریز به دلایل نامعلوم و به گفته مدیریت این دانشگاه به دستور سازمان سنجش آموزش کشور سایت تحصیلی آنان بسته شده و از انتخاب واحد وثبت نام برای ترم آینده ممنوع شدند.

سینا دانا ، سماء نورانی و فراز وزیرزاده سه دانشجوی بهایی اخراجی هستند . پیگیری این دانشجویان برای مشخص شدن دلیل اخراجشان نیز تا کنون با قطع تلفن از سوی مدیریت دانشگاه پاسخ داده شده است.

لازم به یادآوری است اخراج و محرومیت از تحصیل دانشجویان بهایی در جمهوری اسلامی سابقه ای طولانی دارد.

Saturday, February 28, 2009




جغرافياي انساني خلق ترك در ايران


مئهران باهارلي

اودگون، بوز آيي، سيغير ايلي
Odgün, Boz Ayı, Sığır İli
چهارشنبه، ١٨ فوريه- ٢٠٠٩


سؤزوموز


ايران موطن بيش از ٣٥ ميليون تن ترك زبان مي باشد. روند خودآگاهي ملي و سير ملت شوندگي اين توده عظيم مخصوصا در دو دهه اخير آن چنان سريع بوده است كه امروز به راحتي مي توان به جاي صحبت از "گروههاي گوناگون ترك زبان"، از وجود و قوام "ملت ترك" ساكن در ايران سخن راند.




سه زيرگروه جغرافيائي خلق ترك در ايران:



خلق ترك ساكن در ايران، از سه زيرگروه جغرافيائي مشخص تشكيل يافته است. از اين سه زيرگروه جغرافيائي، ساكنين زيرگروه شمال غرب باشندگان در وطن، و زيرگروههاي جنوب-مركز و شمال شرق ايران در شمار دياسپوراي ملت ترك محسوب مي شوند:

يك- زيرگروه جغرافيائي شمال غرب: بدنه اصلي ملت ترك در ايران در ناحيه شمال غرب كشور ساكن است. اين منطقه كه در ادبيات سياسي "آزربايجان جنوبي" ناميده مي شود مركز ثقل تركزبانان ساكن در ايران مي باشد. آزربايجان جنوبي كمابيش معادل "مملكت آزربايجان" در نظام سنتي و بومي "ممالك محروسه" دولتهاي توركي سلجوقي تا قاجاري است. "مملكت آزربايجان" و يا "آزربايجان جنوبي" اقلا شامل همه "آزربايجان ائتنيك" است. برخي آنرا معادل "آزربايجان تاريخي" و يا "آزربايجان سياسي" كه هر دو بزرگتر از "آزربايجان ائتنيك" مي باشند دانسته اند. زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و يا "آزربايجان ائتنيك" شامل بخشهاي پيوسته ترك نشين شمال غرب كشور پيش از سالهاي ١٩٠٦-١٩٠٥ يعني سال شكست جنبش مشروطه و آغاز حاكميت عملي قوميتگرائي فارسي بر بروكراسي، دولت و جامعه ايران است. آزربايجان ائتنيك نواحي ترك نشين استانهاي دوازده گانه امروزي آزربايجان شرقي (همه)، آزربايجان غربي (اكثر)، اردبيل (همه)، زنجان (همه)، همدان (اكثر)، قزوين (همه)، مركزي (اكثر)، گيلان (بخشي)، كردستان (بخشي)، تهران (بخشي)، قم (بخشي) و كرمانشاهان (بخشي) در سالهاي ١٩٠٥-١٩٠٦ را در بر مي گيرد و متروپل تهران را نيز شامل مي شود. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي ملت ترك به لهجه آزربايجاني و اندكي نيز به لهجه سنقري زبان تركي متكلم اند.

دو- زيرگروه جغرافيائي شمال شرق: اين زيرگروه جغرافيائي، تركان پراكنده در استانهاي امروزي خراسان شمالي، خراسان رضوي، گلستان، مازندران، سمنان و خراسان جنوبي را شامل مي شود. تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به دو گروه لهجه خراساني و آزربايجاني زبان تركي متكلم اند. "افشاريورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در شمال شرق ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

سه- زيرگروه جغرافيائي جنوب-مركز ايران: اين زيرگروه جغرافيائي همه تركان ايران به جز دو زيرگروه جغرافيائي شمال غرب و شمال شرق ايران را شامل مي گردد. اكثريت مطلق تركان متعلق به اين زيرگروه جغرافيائي به گروه لهجه هاي آزربايجاني و اندكي (ابولوردي) به لهجه خراساني زبان تركي متكلم است. "قاشقاي يورد" و يا ناحيه پيوسته ترك نشين در جنوب ايران در محدوده اين زيرگروه جغرافيائي قرار دارد.

تركهاي ساكن در شمال غرب كشور و يا آزربايجان جنوبي كه شامل كلان شهر تهران نيز مي باشد، ٨٠،٣% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢٩،٠% از كل جمعيت ايران)؛ تركهاي ساكن در جنوب ايران ١١،٦% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٤،٢% از كل جمعيت ايران)؛ و تركهاي ساكن در شمال شرق كشور ٨،١% از كل خلق ترك ساكن در ايران (اقلا ٢،٩% از كل جمعيت ايران) را تشكيل مي دهند. با اين حساب شمار تركهاي ايران، اقلا ٣٦،١% از كل جمعيت ايران و يا بيش از يك سوم آن است.



سه زيرگروه لهجه اي خلق ترك در ايران:



در ايران به شش زبان از زبانهاي عضو خانواده زبانهاي توركي (Turkic) سخن گفته مي شود. اين زبانها عبارتند از تركي (Turkish)، تركمني، خلجي، قزاقي، ازبكي و اويغوري. در اينجا به دو نكته مي بايست توجه كرد. نخست آنكه "توركي"Turkic نام خانواده زباني و "تركي"Turkish نام يكي از زبانهاي داخل در اين خانواده زباني است. براي نشان دادن فرق بين اين دو مفهوم متفاوت در زبان فارسي، نام خانواده زباني به شكل "توركي" و نام زبان مشخص به شكل "تركي" نوشته مي شود. قبلا هر دوي اين مفاهيم با نام يكسان "تركي" ناميده مي شدند (مانند "لاتيني" كه هم نام يك خانواده زباني و هم نام يكي از زبانهاي داخل در آن خانواده زباني است). بنابر اين مقصد از توركي ازبكي و تركي آزربايجاني، به ترتيب زبان ازبكي متعلق به خانواده زبانهاي توركي و لهجه آزربايجاني زبان تركي مي باشد. دوم آنكه مراد از زبان "تركي" در اينجا شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. شاخه غربي توركي اوغوز غربي، كه آن هم زبان تركي ناميده مي شود لهجه هاي عثماني-تركيه اي اند و در ايران رايج نيستند (شاخه شرقي توركي اوغوز، زبان تركمني و لهجه هاي وابسته است).

زبان تركي، كه زبان اول ايران به لحاظ شمار متكلمين آن است، در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي "آزربايجاني"، "خراساني" و "سنقري مي باشد. اين وضعيت مشابه وضعيت زبان كردي در ايران است كه در اين كشور داراي سه گروه لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي (كلهري، كرمانشاهي و...) مي باشد با اين تفاوت كه فرق بين لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني زبان تركي بسيار كمتر از فرق بين لهجه هاي كرمانجي، سوراني و جنوبي زبان كردي است (بسياري از زبانشناسان كرمانجي و سوراني و جنوبي كه بينشان تفاهم متقابل وجود ندارد را به عنوان زبانهائي عليحده و جداگانه مي پذيرند).

گروههاي لهجه اي زبان تركي در ايران عبارتند از:

يك-گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي: اين گروه، پرمتكلمترين لهجه زبان تركي بوده و زبان اكثريت مطلق خلق ترك در ايران است. اين گروه لهجه ها، زبان دو زيرگروه جغرافيائي "شمال غرب" (آزربايجان جنوبي) و "مركز- جنوب ايران" است و به اين اعتبار، لهجه اي سراسري مي باشد. لهجه هاي گوناگون تركان ساكن در جنوب و مركز ايران به جز ابيوردي، فارغ از منشاء ايلي و يا تباري متكلمينشان، همه جزء گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي شمرده مي شوند. لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي، همچنين زبان همه تركان منسوب به شاخه شرقي اوغوز غربي ساكن در قفقاز (آزربايجان، ارمنستان، گرجستان، داغستان)، آسياي صغير (شرق و جنوب شرقي تركيه) و خاورميانه (عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل) بوده و به اين اعتبار زباني منطقه اي است.

ب-گروه لهجه سنقري" زبان تركي: اين گروه كه كم متكلمترين لهجه زبان تركي است در واقع لهجه اي ويژه از گروه لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي مي باشد. اين لهجه صرفا در يك منطقه مشخص آزربايجان يعني در بخشهاي آزربايجاني استان كرمانشاهان (عمدتا شهرستان سنقر) در شمال غرب كشور بكار ميرود. اين گروه لهجه اي منحصرا در آزربايجان جنوبي و ايران رايج است.

ج-گروه لهجه هاي خراساني" زبان تركي: اين گروه در شمال شرق ايران در بخشهاي ترك نشين استانهاي امروزي خراسان شمالي، گلستان، مازندران، خراسان رضوي، خراسان جنوبي و بخشهائي از استان سمنان و منطقه ملي موسوم به "افشار يورد" و يا "سلجوق" كه در داخل آن قرار دارد رايج مي باشد. علاوه بر آن، گروههايي چند از خلق ترك كه به لهجه خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي نزديك به آن متكلمند در خارج شمال شرق ايران در ديگر نقاط كشور نيز يافت ميشوند. به عنوان نمونه لهجه تركان ابيوردي ساكن در استان فارس، يكي از لهجه هاي زبان تركي است كه علي رغم سكونت متكلمين آن در جنوب ايران، در ميان گروه لهجه هاي خراساني زبان تركي و يا لهجه هاي مابين خراساني و آزربايجاني جاي داده ميشود. اين گروه لهجه اي منحصرا در ايران رايج است (در برخي منابع، از وجود گويشوران به تركي خراساني در مناطق جنوبي جمهوري تركمنستان ذكر شده است).



متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان



در ايران متكلمين به لهجه هاي آزربايجاني زبان تركي در خارج آزربايجان را ميتوان به سه بخش تقسيم كرد:

١-گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني: اينها گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه از ديرباز، به ويژه در دوره امپراتوريهاي توركي غزنوي-سلجوقي-خوارزمشاهي-موغولي در اين نقاط سكونت نموده اند و به يكي از لهجه هاي پيش-آزربايجاني سخن ميگويند.

٢-گروههاي تاريخي آزربايجاني: گروههاي تاريخي و بومي ترك هر منطقه اند كه در دوره امپراتوريهاي تركي قاراقويونلو-آغ قويونلو-صفوي-افشاري در اين نقاط سكني گزيده و به يكي از لهجه هاي آزربايجاني سخن ميگويند. خاستگاه تباري و مسقط الراس همه گروههاي تاريخي آزربايجاني؛ تركيه (آزربايجان تركيه، همچنين مركز و غرب آن)، جمهوري آزربايجان، عراق-سوريه و آزربايجان جنوبي است.

٣-گروههاي مهاجر آزربايجاني: گروههاي مهاجر متكلم به لهجه هاي آزربايجاني اند كه در قرون نوزده و بيست و در دو دوره قاجار و پهلوي از آزربايجان جنوبي به اين نقاط مهاجرت نموده اند.

اغلب تركان خراسان و بخشهائي از تركان ايران مركزي (استان اصفهان، ....) از گروههاي تاريخي پيش آزربايجاني اند. در مورد بقيه تركان ساكن در جنوب و مركز ايران، هرچند بدنه اصلي اين دسته را گروههاي تاريخي آزربايجاني تشكيل مي دهند، اما آنها به لحاظ تباري و لهجه اي، در اصل تركيب سه گروه مذكورند، يعني اساس آنها را گروههاي تاريخي آزربايجاني كه با گروههاي تاريخي پيش-آزربايجاني و گروههاي مهاجر آزربايجاني آميخته شده اند تشكيل مي دهد.



سه حوزه عشايري خلق ترك:



عشاير ترك ساكن در ايران را مي¬توان در سه حوزه تقسيم بندي كرد. اين تقسيم بندي در انطباق با زيرگروههاي جغرافيائي خلق ترك ساكن در اين كشور مي باشد. گروههاي داخل در اين حوزه ها، تنها شامل آن بخش از خلق ترك است كه هنوز هويت ايلي خود را حفظ نموده اند. قابل ذكر است كه امروز صرفا بخش كوچك و تقليل يابنده اي از گروههائي كه هويت ايلي خود را همچنان حفظ نموده اند داراي حيات كوچرو مي باشند:

يك-حوزه عشايري شمال غرب و يا آزربايجان جنوبي: اين حوزه كه منطبق بر آزربايجان ائتنيك است شامل استانهاي آزربايجان غربي، آزربايجان شرقي، اردبيل، گيلان، همدان، تهران، قم، قزوين، زنجان، مركزي، كردستان و كرمانشاه مي¬باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: شاهسئوه¬ن (شاهسون)، قاجار، قاراپاپاق (قره پاپاق)، قاراداغلو (قره داغ)، قاراگؤزلو (قره گوزلو)، قاراقويونلو (قره قوينلو)، خدابنده¬لو (خارابانتو-خيرماندالي)، ياريم تاقلي (يارم طاقلو)، ....

تعدادي از ايلات ترك هنوز كوچنده در اين حوزه را ايلات شاهسون، قره داغ (ايل ارسباران)، قره پاپاق، شاهسون بغدادي، مغان و يارم طاقلو و .... تشكيل مي¬دهند.

دو-حوزه عشايري جنوب و جنوب غرب: اين حوزه شامل مناطق ملي فارسستان، عربستان، لرستان، لارستان و بلوچستان (شامل استانهاي چهار محال و بختياري، فارس، اصفهان، كهگيلويه و بويراحمد، بوشهر، يزد، خوزستان، كرمان، سيستان و بلوچستان و هرمزگان) مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: قشقائي، خمسه (ايناللو، بهارلو، نفر، ...)، افشار، بوچاقچي، آغاجري، قاجار، كنگرلو، چهرازي، لره¬كي، بهارلو، سيرجان، قرائي، گوندوزلو، رائيني، ....

تعدادي از ايلات كوچنده ترك اين حوزه جغرافيايي را ايلات قشقايي، خمسه، فارسيمدان، كشكولي، دره شوري، افشار، قرايي، بچاقچي و ... تشكيل مي¬دهند. اين حوزه، اكثريت عشاير كوچنده ترك كشور را در خود جاي داده است.

سه-حوزه عشايري شمال شرق: اين حوزه شامل استانهاي خراسان شمالي، خراسان جنوبي، خراسان رضوي، مازندران، گلستان و سمنان مي باشد.

تعدادي از هويتهاي عشايري ترك اين حوزه عبارتند از: گرايلو، قرائي، آينالو، مهينه¬اي، تميرلو، ناردين، گوداري، گوارسي، آلي ايلي، قاراقويونلو، بيات، قاراچورلو، ايمورلو، بوكانلو، جويانلو، بورانلو، قليجانلو، ...

جامعه تحليل رونده عشاير كوچنده ترك:

تا يك قرن پيش در ايران، تغيير و تحولات سياسي كلان كشور توسط دولتهاي تركي عمدتا آزربايجاني كه خانواده حاكمشان داراي منشاء ايلي بود مانند سلجوقي، ايلدنيزلي، قاراقويونلو، آغ قويونلو، صفوي، آفشار و قاجار رقم زده مي شد. در كل ايران نيز در قرن نوزده بيش از ٣٠ درصد از كل جمعيت كشور را عشاير كوچنده تشكيل مي¬داد. اما طي سده اخير به موازات تغييرات سياسي و اجتماعي در كشور، در نسبت سه الگوي زيستي عشايري، شهري و روستائي نيز دگرگوني حاصل شد. نتيجتا جامعه عشايري بتدريج جايگاه و سيطره نظامي، سياسي و اقتصادي خود در كشور را از دست داد، به صورت جامعه اي پيراموني و اقماري در آمد و به سرعت رو به اضمحلال رفت. بگونه¬اي كه بر اساس نتايج آمارگيري سال ١٣٦٦ توسط مركز آمار ايران، اكنون عشاير كوچنده با ٢٠٠،٠٠٠ خانوار عشايري كوچنده، و جمعيتي حدود ١،٣٠٠،٠٠٠ نفر صرفا ٢ درصد كل جمعيت كشور را به خود اختصاص مي¬دهند.

در همخواني با سير نزولي جمعيت عشاير كوچنده در كل ايران، وزنه جمعيتي عشاير كوچنده در ميان تركان نيز كاهش يافته است. در واقع در ميان ملل عمده ساكن در ايران، ملت ترك پس از فارسها داراي كمترين درصد عشاير كوچنده است. در حال حاضر ملل داراي بيشترين درصد منسوبيت ايلي و عشايري ايران به ترتيب نزولي عبارتند از ١-بلوچ، ٢-تركمن، ٣-عرب، ٤-كرد ٥-لر، ٦-ترك، ٧-فارس. درصد متوسط عشاير كوچنده ترك نسبت به كل جمعيت تركان منطقه در مقياس كل ايران حداكثر ٢-٣؛ در مقياس آزربايجان جنوبي اندكي كمتر از متوسط ٢-٣ درصد و در مقياس جنوب- مركز ايران اندكي بيشتر از آن است.



هفت زيرگروه اعتقادي ملت ترك:



ملت ترك ساكن در ايران را به لحاظ اعتقادي مي توان به شكل "ناباوران" (افراد غيرديني، ضدديني، ....) و "دين باوران" تصنيف نمود. به دليل تضييقات دولتي و نبود آزاديهاي اعتقادي-ديني-مذهبي در ايران تعيين دقيق تعداد "ناباوران" ترك غيرممكن است.

"دين باوران ترك" در ايران را مي توان به دستجات زير تقسيم كرد. از اين گروهها، دو مذهب جعفري و علوي قزلباشي از مصاديق "اسلام توركي" بوده و در ميان ملل غيرتورك ديده نمي شوند:

يك-جعفري: مذهب جعفري، قرائت تركي شيعه دوازده امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. سه فرق اصلي اين مذهب با قرائت فارسي شيعه دوازده امامي متشرعه و يا مذهب امامي عبارت است از عدم اعتقاد مذهب جعفري به عصمت امامان شيعي، قائل نبودن به امتيازات صنف روحاني و در راس آنها ولايت فقيه و باور به لزوم جدائي دين از امور دولتي. تخمين زده مي شود كه اكثريت مطلق تركان ايران بر اين مذهب بوده باشند. جعفريان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

دو-علوي: اين گروه بازماندگان تركان قزلباش در تاريخ است. "قزلباشي-بكتاشي" قرائت تركي شيعه دوازده امامي متصوفه از اسلام هترودوكس است (در مقابل قرائت ايراني-كردي شيعه دوازده امامي متصوفه كه "اهل حق" نام دارد). فرق عمده مذهب علوي با شيعه دوازده امامي متشرعه، عدم اعتقاد علويان به شريعت اسلامي است. تخمين زده مي شود كه بين ١٠ تا ٢٠ در صد تركان ساكن در ايران بر اين مذهب بوده باشند. علويان ترك كه در ايران با نامهاي گوناگون (قيرخلار، قاراقويونلو، آبدال بيگ، صوفولار، شاملو، علي اللهي، سير طاليبي، يئدديلر، قارداش، شاغي، آتش بيگ، ...) شناخته مي شوند در سراسر آزربايجان و بخشهائي از خراسان پراكنده اند. اكثريت مطلق تركان آزربايجاني به شمول همه طوائف تاريخي ترك مانند شاهسئوه¬ن، افشار، بيات، قاراقويونلو، بهارلو، قشقائي و .... ابتدائا بر اين مذهب بوده اند. علويان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

سه-سني: تركان سني عمدتا در استان آزربايجان غربي (در اورميه، سلماس، خوي، ... و اطراف آنها) و قسما در استان اردبيل و گيلان ساكن اند. رايج ترين نام آنها در استان آزربايجان غربي "كوره سونني" است. تعداد تركان سني بين ١ تا ٣ درصد كل تركان ساكن در ايران است. اين دسته اكثرا شافعي و برخي حنفي، هر دو از مذاهب اسلام اورتودوكس اند. در خارج ايران ٣٠ در صد تركان جمهوري آزربايجان و اكثريت مطلق تركان آزربايجاني تركيه سني مذهب اند. سنيان ترك در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

چهار-جريانات پراكنده باطني، تصوفي، وحدت وجودي: اين گروهها گذار از شيعه متصوفه از اسلام هترودوكس به شيعه متشرعه از اسلام اورتودوكس (و يا عكس آن) را نشان مي دهند. ذهبيه، وحدت وجوديها، شيخيه، خاكساريه، نعمت اللهيه، مولويه، ...... را مي توان در اين دسته جاي داد. تعداد دقيق پيروان اين فرق و طريقتها كه اكثرا در شهرهاي بزرگ طرفداراني دارند معلوم نيست. همه اين دسته جات در معرض تضييقات سيستماتيك جمهوري اسلامي قرار دارند.

پنج-بهائي: دين بهائي انشعابي از شيعه دوازده امامي متشرعه است. تعداد دقيق تركان بهائي در آزربايجان و ديگر نقاط ايران دانسته نيست. اما شمار آنان پس از تاسيس جمهوري اسلامي و آغاز تضييقات سيستماتيك و قتل و كشتارهاي خياباني بهائيان توسط عوامل دولتي و بنيادگرايان امامي و فرار و مهاجرت گروهي بهائيان به خارج كشور به شدت كاهش يافته است.

شش-امامي: مذهب امامي قرائت فارسي شيعه امامي متشرعه از اسلام اورتودوكس است. فرق عمده مذهب فارسي امامي با مذهب تركي جعفري، اعتقاد گروه نخست به عصمت امامان، امتيازات صنف روحاني از جمله ولايت فقيه و در هم آميزي امور ديني و امور دولتي است. مذهب امامي در ميان تركان پديده اي نوظهور است. رواج اين مذهب در ميان تركان ساكن در ايران، تناسب مستقيم با آسيميلاسيون و فارسسازي آنها دارد. نخستين اماميان از تركان آزربايجان به تعداد انگشت شمار در عصر صفوي – علي رغم آنكه نه طريقت صفويه و نه بنيانگذاران دولت صفويه شيعه امامي نبوده اند- پديدار شده اند. سپس در دوره قاجار - تاسيس شده توسط ايل تركي آزربايجاني قاجار كه خود بر مذهب تركي قزلباشي بود- گروهي بومي معتقد به اين مذهب در ميان تركان پديد آمد كه در آغاز از روحانيون امامي و خانواده هاي آنها تشكيل مي شده اند. در عصر دو دولت فارس پهلوي و جمهوري اسلامي مذهب فارسي امامي به سرعت در ميان صنف بازاري و برخي طبقات محروم شهري ترك گسترش يافت. پس از تاسيس جمهوري اسلامي، رايج ساختن اجباري مذهب امامي و تبديل جبري مذهب تركان جعفري، علوي، وحدت وجودي، بهائي و .... به اين مذهب فارسي، از سياستهاي راهبردي دولت جمهوري اسلامي براي آسيميلاسيون تركان ساكن در ايران و ساختن "ملت ايران" (فارسي زبان، امامي مذهب) بوده است. از اينرو مذهب فارسي امامي در ميان تركان را مي توان به عنوان مذهبي استعماري و هكذا نمايندگان ولايت فقيه و حوزه هاي علميه امامي را به عنوان عمال و پايگاههاي استعمار فارسي در آزربايجان توصيف نمود.

هفت-مسيحي: در ايران ترك مسيحي وجود ندارد. اما بخشي از دياسپوراي تركان آزربايجاني ساكن در عراق (موسوم به توركمان) بر دين مسيحي اند. اين گروه كه سابقا تعداد آنها سي هزار تن بود و در شهر كركوك اقامت داشتند با نام "قالا گاوورو" شناخته مي شدند.



زيرگروههاي كشوري ملت ترك



همانگونه كه ذكر شد، مراد از "خلق ترك" در اين نوشته، تركزبانان متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" است. ("شاخه غربي توركي اوغوز غربي" كه توده تركزبان مركز و غرب تركيه، بالكان، قبرس و .... را شامل مي شود نيز "تركي" نام دارد). مرزهاي سياسي بين المللي توده متكلم به "شاخه شرقي توركي اوغوز غربي" را بين چند كشور همسايه تقسيم كرده است، يعني وضعيتي مشابه توده كردزبان كه بين چندين كشور خاورميانه تقسيم شده است. محل اسكان اين توده تركزبان، نخست بين دو دولت عثماني و صفوي-افشار-قاجاري تقسيم گرديده، سپس با ورود روسيه به صحنه بخشي از آن در قفقاز به قلمرو دولت تزاري ضميمه شده است. با فروپاشي عثماني، قسمتهائي از آن در كشورهاي تركيه، عراق، سوريه، اردن، لبنان و بعدها اسرائيل و پس از تجزيه اتحاد جماهير شوروي بخشهائي از آن در كشورهاي آزربايجان، ارمنستان، گرجستان و روسيه (داغستان) قرار گرفته است. بسياري از اين گروهها در كشورهاي مذكور و حتي در يك كشور خاص با نامهاي گوناگون (ترك، آزربايجانلي، آزري، توركمان، قشقائي، افشار، كوره سونني، ....) خوانده مي شوند، وضعيتي مشابه آسوريان كه به دليل تفرق و اشتقاق ملي علاوه بر آسوري به نامهاي گوناگوني چون آشوري، كلداني، يعقوبي، سرياني و .... ناميده مي گردند.

به همه حال تركان متعلق به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا "ملت ما" همه داراي هويت ملي واحدي بوده و عضو يك ملت اند. پاره هاي اين ملت امروزه در كشورهاي زير ساكن است (گروههاي مستقر در جنوب و شمال شرق ايران، آخيسقا-مئسخئت، افغانستان و كشورهاي عربي در شمار دياسپوراي تركان اند):

يك-ايران: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در ايران كه به يكي از لهجه هاي آزربايجاني، سنقري و خراساني صحبت مي كنند را شامل مي شود.

دو-قفقاز: اين زيرگروه همه تركزبانان ساكن در قفقاز كه در دوره حكومت شوروي اصطلاحا و در راستاي سياستهاي استعماري روسيه به نادرستي "آزربايجانلي" خوانده مي شدند را شامل مي گردد و مشتمل است بر تركان آزربايجان، گرجستان، ارمنستان (قبل از ديپورت شدن) و داغستان روسيه. اكثريت دين باوران اين گروه جعفري و بخشي سني مذهب است.

سه-آخيسقا-مئسخئت: موطن اين زيرگروه كه اصلا آميخته اي از تركان آزربايجاني قفقاز و تركان آزربايجاني تركيه است كشور گرجستان مي باشد. اكثريت دين باوران اين گروه سني و بخش كوچكي علوي مذهب است.

چهار-شرق تركيه: اين زيرگروه عمدتا تركزبانان ساكن در ناحيه موسوم به آزربايجان تركيه مركب از استانهاي ايغدير، قارس، آرداهان، ارزروم، گوموشخانا، بايبورت و ارزينجان را شامل است. اكثريت دين باوران اين گروه سني، بخشي علوي و گروهي كوچك نيز جعفري مذهب است.

پنج-عراق-سوريه-اردن-لبنان-اسرائيل: اين زيرگروه همه تركزبانان كشورهاي عراق، سوريه، اردن، لبنان و اسرائيل را شامل مي گردد. اكثر اين گروهها به ويژه در عراق با نام "توركمان" شناخته مي شوند. به تقريب نيمي از دين باوران اين گروه سني و نيمي علوي مذهب است.

شش-افغانستان: در اين كشور گروه بسيار كوچكي از تركان آزربايجاني بنام افشار در هرات و كابل و احتمالا قندهار ساكن اند. افشارها بخشي از توده بسيار بزرگتر قزلباشها در اين كشور مي باشند. به جز افشارها، همه قزلباشهاي ساكن در افغانستان تغيير زبان داده و تاجيك زبان شده اند.



پان ايرانيسم و پان توركيسم



-هنگامي كه از ملت ترك ساكن در ايران سخن گفته مي شود منظور صرفا كساني هستند كه زبان مادري و ملي تاريخيشان يكي از سه لهجه "آزربايجاني" (شامل قشقائي، ايناللو و .....)، "سنقري" و "خراساني" زبان تركي، و نه مثلا يكي از زبانهاي تركمني، ازبكي و قزاقي است. در ايران "ملت ترك" غير از "ملت تركمن" و "قزاق" است. حتي خلق "ترك" و خلق "خلج" كه در بخشهاي جنوب شرقي آزربايجان جنوبي ساكن است، دو گروه ملي توركي خويشاوند اما جداگانه اند.

-هنگامي كه از ملت ترك سخن گفته مي شود منظور صرفا متكلمين به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي است. امروزه در جهان دو ملت با نام ملي "ترك" وجود دارد: يكي شاخه شرقي توركي اوغوز غربي به وجهي كه در بند يكم ذكر شد و ديگري شاخه غربي توركي اوغوز غربي كه شامل تركان تركيه مركزي و غربي، بالكان و قبرس است (توركي اوغوز شرقي، زبان تركمني است). اين دو گروه علي رغم آنكه به دو لهجه يك زبان واحد سخن مي گويند، نام ملي هر دويشان "ترك" است و به لحاظ زباني و فرهنگي و تباري نزديكترين ملل به يكديگرند، به دلائل بسيار تاريخي، زبان شناسي، جامعه شناسي و سياسي دو ملت و دو هويت ملي خويشاوند اما جداگانه اند، مانند "عرب" كه نام ملي چند ملت متفاوت اما خويشاوند در خاورميانه و شمال آفريقا مي باشد.
-تقسيم شدگي لهجه اي و جغرافيائي و چندپارگي خلق ترك توسط مرزهاي بين المللي و سيستمهاي اعتقادي واقعيتي تاريخي است. اين تقسيم شدگي و چندپارگي به دليل نبود دولت واحد فراگير در تاريخ اخير كه چتر حاكميت خود را بر همه اين زيرگروهها بگستراند و نيز فقدان ذهنيتي در ميان نخبگان و روشنفكران گروههاي مذكور كه وحدت ملي آنها را درك و تقويت نمايد تشديد شده است.

-با اينهمه، همه تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران و منطقه فارغ از لهجه، طائفه، اعتقاد، استان و يا كشور محل سكونت و .... اعضاء و افراد يك گروه ملي بنام "ملت ترك" اند. همانگونه كه همه ارمنيان ايران، منطقه و حتي جهان و يا كردهاي ايران و منطقه منسوب به يك ملت با نامهاي به ترتيب ارمني و كرداند.

-دسته بندي و تجزيه هويتي، ملي، زباني، فرهنگي و سياسي تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي تحت نامهاي "ملت آزربايجان"، "تركان ايراني"، "ايرانيان آزري زبان"، "قوم قشقائي"، "طائفه افشار"، "فرقه اهل حق" و .... سياستي استعماري و در دشمني آشكار با ملت ترك و هويت و منافع ملي آن است.

-مراكز استعماري غربي، روسي و فارسي تلاش بسيار گسترده اي را انجام داده و مي دهند تا زيرگروههاي لهجه اي، جغرافيائي، اعتقادي، طائفه اي و استاني ملت ترك ساكن در ايران و يا زيرگروههاي كشوري خلق ترك را به اقوام و گروههاي ملي جدا و متفاوت تجزيه و بدل سازند.

-پان ايرانيسم كه بر مبناي انكار هويت ملي ملل ساكن در ايران بنياد گذارده شده، يكي از انديشه هائي است كه ملت بودن تركان شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را انكار مي كند و از اين رو نيز انديشه اي ضدملي و ضدتركي است.

-پان ايرانيسم كه انديشه اي زائيده استعمار فارسستان بوده و ايدئولوژي رسمي دولت ايران است علاوه بر دولت ايران و پان ايرانيستهاي آشكار، از سوي برخي از آزربايجانيان مدافع پان ايرانيسم نقابدار چپگرا (سيروس مددي) و راستگرا (مرتضي نگاهي) نيز در لفافه گفتمانهاي ديگر تبليغ و مدافعه مي شود.

-تلقي و تقديم تركزبانان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي ساكن در ايران به عنوان اقوام و گروههاي ملي متفاوت و جدا يكي از اصلي ترين و دقيقترين معيارها براي شناخت پان ايرانيستهاي نقابدار و مدافعين سياستهاي استعماري فارسي و روسي در ميان تركان و آزربايجانيان است. هر انديشه، گروه، شخصيت و ... كه معتقد به جدائي ملي و ائتنيكي زيرگروههاي تركزبانان ساكن در ايران و منطقه- به وجهي كه گذشت- باشد، يا پان ايرانيستي آگاه است و يا متاثري ناآگاه از پان ايرانيسم.

-اگر امروز در داخل و خارج ايران كسي يافت نمي شود كه ادعا كند كردهاي ساكن در غرب ايران و شمال شرق ايران (خراسان) و حتي كردهاي ساكن در ايران و تركيه و عراق و سوريه و قفقاز هر كدام براي خود اقوام و ملل جداگانه اي اند، اين در سايه تلاش گسترده نخبگان و مجاهدات روشنفكران كرد براي خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد كردي و شناساندن موفقيت آميز اين خود و هويت به توده كرد و جهانيان است.

-امروز اگر دول استعماري، دولت ايران، ناسيوناليسم فارسي و پان ايرانيستهاي آزربايجاني آشكار و نهان همچو سيروس مددي و مرتضي نگاهي مي توانند ادعا كنند كه تركان استانهاي آزربايجان شرقي و غربي اقوامي جدا از تركان استانهاي همدان و مركزي، و اين دو نيز جدا از تركان ساكن در جنوب ايران و عراق و قفقاز و سوريه و تركيه و .... كه خود آنها هم هر كدام اقوام جداگانه اي اند مي باشند، اين صرفا در اثر غفلت نخبگان و روشنفكران ترك در امر خودشناسي، تثبيت هويت مشترك و واحد تركي و ناكامي در شناساندن اين خود و هويت به توده ترك و جهانيان است.

-انديشه اي كه در ميان برخي از كمونيستهاي آزربايجاني روسگرا و روسزده مانند سيروس مددي طرفداراني داشته و صرفا بخشي از ترك زبانان ساكن شمال غرب ايران را "ملت آزربايجان-آزربايجانلي" مي نامد، در اساس انديشه اي استعماري ساخته روسيه و رايج شده توسط چپ فارس و عمال ترك آنها در ايران است. اين انديشه استعماري، ارتجاعي و فاشيستي، عليرغم آنكه طرفداران آن خود را مترقي و دمكراتيك مي خوانند، در همسوئي تمام با انديشه ارتجاعي، فاشيستي و استعماري ديگر يعني پان ايرانيسم قرار دارد.

-يكي ديگر از انديشه هائي كه ملت بودن تركان ساكن در ايران را انكار مي كند، پان توركيسم است. اين انديشه كه سي و اندي ملت و گروه ملي تورك معاصر را ملت واحدي گمان مي كند، در تحليل نهائي انديشه اي ضدملي و ضدتركي است زيرا بسان پان ايرانيسم ملت عليحده بودن تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي را نفي مي نمايد.

-پان توركيسم و پان ايرانيسم در انكار استقلال ملي و وحدت ملي تركان منسوب به شاخه شرقي توركي اوغوز غربي و يا ملت ترك وحدت نظر دارند.

گرچه يه هو!!!!

Wednesday, December 10, 2008



محاکمه سه بهائی در شهر ترك نشين یاسوج

Tue / 09 12 2008 / 4:45

این افراد به خاطرآموزش کودکان پیش دبستانی متهم به تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی شدند.‏
ایران امروز - سه تن از بهاییان آن شهرستان به نامهای روحیه یزدانی و زلیخا‎ موسوی و علی عسکر روانبخش ‏در تاریخ 3/9/87 در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی یاسوج محاکمه و به حبس محکوم شدند.‏

اتهامات این افراد اتهامات تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و به نفع گروههای مخالف نظام و تشکیل و اداره ‏جمعیتها و گروههایی به قصد برهم زدن امنیت کشوربوده است.‏

این سه نفر مجموعا به چهار سال حبس که دو سال آن به مدت ۵ سال معلق شده است، محکوم گردیدند. ‏

نامبردگان که همگی خانه دار و بچه دار هستند از بدو دستگیری تا کنون که حدود 2 ماه می شود، در بازداشت ‏موقت در زندان یاسوج بسر می برند‏‎.‎

دلیل دستگیری و طرح این اتهامات علیه این سه تن این بوده که خانم روحیه یزدانی که خود مربی آموزش کودکان ‏است، در اوایل سال جاری کلاسهای تربیتی ، اخلاقی ،آموزشی، نقاشی و هنرهای نمایشی را برای کودکان ۵ تا ‏‏۷ساله ( پیش دبستانی) محروم و فقیرنشین روستای مهریان از توابع شهرستان یاسوج واقع در استان کهکیلویه و ‏بویر احمد بطور مجانی برگزار نموده است.‏

در راستای این عمل انساندوستانه نیز خانم زلیخا موسوی وهمسرش آقای علی عسکر روانبخش یک اتاق از منزل ‏مسکونی خود را در همان روستا برای کمک به آموزش و تربیت کودکان در اختیار نامبرده قرار داده اند که تعداد ‏بیشماری از اهالی و والدین آن روستا نیز با وجود اطلاع از بهایی بودن این افراد، بچه های خود را (حدود ‏‏۷۰نفر) در آن کلاسها نام نویسی کرده بودند. ‏


‏ آقای فرهاد دادفر، وکیل پایه یک دادگستری و عضو کمیسیون حقوق بشر کانون وکلای دادگستری فارس،‌ که ‏وکالت این افراد را به عهده داشته در اعتراض به این حکم تقاضای تجدیدنظر خواهی نموده است‏‎.‎

Sunday, November 09, 2008



شورش بابيه در زنجان آزربايجان

پرويز فتح اله پور در گفتگو با ايسنا:
شورش بابيه در زنجان، قطعه‌اي از پازل بزرگي است كه تصويري از جامعه ايران را به نمايش مي گذارد سرويس: /سياسي /
کد خبر :20299


1387/8/16

خبرگزاري دانشجويان ايران - زنجان



كارشناس ارشد تاريخ گفت: شورش بابيه در زنجان ، قطعه‌اي از پازل بزرگي است كه تصويري از جامعه ايران را به نمايش مي گذارد و نبايد آن را منفرداً و به عنوان حركتي جدا از پيكره و مجموعه جامعه ايران بررسي كرد.

پرويز فتح اله پور در گفتگو با خبرنگار خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه زنجان ، در خصوص شورش بابيه در شهر زنجان كه در سال 1265 ه.ق رخ داد ، اظهار داشت: در طول تاريخ اجتماعي و سياسي ايران تا دوره قاجاريه ، دولت‌هاي حاكم به ندرت با خطري از جانب عامه مردم و رعاياي خود مواجه بوده‌اند. غالب مشكلات و بحران‌هاي ايشان ، از جانب رقباي سياسي و خاندان‌ها و ايل‌هاي رقيب بوده است. به دليل رواج و پذيرش انديشه مشروعيت آسماني براي پادشاه و سلطان و عدم پاسخ گويي حكومت به مردم و نهادينه شدن استبداد در ايران ، رعيت اين ملك چه در اداره كشور و چه در منابع و منافع آن ، حقي براي خويش متصور نبودند و اوضاع موجود را تقدير الهي محسوب مي كردند. طبيعي است كه در چنين شرايطي ، شورش و قيامي از جانب رعيت ناآگاه براي مطالبه حقوق خود ، عليه حاكميت اتفاق نمي افتد.

اين مدرس دانشگاه خاطرنشان ساخت: تنها از دوران قاجاريه بود كه اندك اندك در اين روند ، تغييراتي حاصل شد. از اين دوره و مشخصاً پس از شكست سهمگين از روسيه است كه ايران وارد معادلات جهاني شد و ايرانيان به تدريج با تحولات شگرف جهان پيرامون آشنا گشتند و سعي در شناخت دلايل عقب ماندگي خويش كردند. آنها در اين دوره با انديشه‌هاي سياسي اروپا آشنا شدند و شاهد تحركات اجتماعي و سياسي بي سابقه‌اي در جامعه ايراني چون قيام تنباكو و انقلاب مشروطه هستيم.

فتح اله پور بيان كرد: از زمان گسترش تشيع و رسميت اين مذهب در جامعه ايراني به دليل ماهيت آن و پتانسيل‌هاي انقلابي گري موجود در آموزه‌هاي شيعه ، امكان قيام و شورش عامه مردم به طور بالقوه وجود داشته است. اين امكان بالقوه در زمان‌هايي بالفعل شده و نتايج متفاوتي در پي داشته است. از جمله پتانسيل‌هاي موجود در مذهب تشيع كه مي شد از آن در جهت شورش و قيام استفاده كرد ، انديشه مهدويت بوده است. در جامعه شيعي ايران تلقي‌هاي مختلفي از فلسفه مهدويت و انتظار ظهور منجي ، مي توانست نتايج متفاوتي را دربر داشته باشد. برخي از سر ناآگاهي و فهم غريب ، انتظار را به معني تحمل هر نوع جور و ستم تفسير نموده ، جامعه را به خاموشي تشويق مي كردند. گروهي ديگر يا از روي آگاهي و با هدف استفاده از اين پتانسيل براي تحقق اهداف خويش و يا از سر توهم و وهم و خيال- كه خود را مهدي تصور مي كردند- از وجود اين زمينه در جامعه بهره جسته ، با تحريك احساسات مذهبي مردم ، زماني نام خود را مطرح كرده ، حركتي ايجاد مي نمودند.

اين پژوهشگر تاريخ در خصوص بابيه و جريان قابل تامل بابيت در ايران ، اذعان داشت: سيدي شيرازي با نام علي محمد و با لقب "باب" در كسوت روحاني حركتي را آغاز نمود كه براي شروع آن از زمينه‌ها و بستر‌هاي مذهبي موجود در جامعه بهره گرفته بود. علي محمد كه براي تحصيل علوم ديني به عتبات عراق ، سفر كرده بود ، در آنجا به حلقه درس سيد كاظم رشتي وارد شد كه او نيز خود از شاگردان شيح احمد احسايي بود. پس از مرگ سيد كاظم ، علي محمد توانست اكثر شاگردان او را به دور خود جمع كند و بدين ترتيب در كربلا مريداني براي خويش فراهم نمايد. او پس از اين ، لقب باب به معني كسي كه توسط او مردم مي توانند به حقايق معنوي و اسرار روحاني دست يابند و پلي بين مردم و امام زمان (عج) را براي خود برگزيد و فرقه جديدي را تاسيس نمود.

فتح اله پور ادامه داد: علي محمد به بوشهر رفت و تبليغ را آغاز كرد. از اين پس با فرستادن مبلغان بابيه به شيراز ، مخالفت‌هاي علني آغاز شد تا اينكه حسين خان ناظم الدوله حاكم فارس ، دستور دستگيري و اعزام علي محمد را به شيراز صادر كرد و جلسه مناظره‌اي ميان او و علماي شيراز برگزار كرد كه باب در اين جلسه با نشان دادن ناتواني خود ، به فلك بسته شد. بدين سبب توبه نمود و پس از آن محبوس شد.

اين مدرس دانشگاه بيان داشت: علي محمد در حبس بود كه در فارس طاعون شايع شد و حاكم اصفهان ، منوچهر خان معتمدالدوله كه اصلاً از غلامان گرجي مسلمان شده و مورد اعتماد دربار تهران بود ، از فرصت بهره جسته علي محمد را به اصفهان فراخواند و از او حمايت كرد. دليل اصلي حمايت او نه اعتقاد قلبي وي ، بلكه استفاده از علي محمد در مقابله با نفود و قدرت روحانيون اصفهان كه نه حاكم دولتي ، بلكه خود شاه را نيز به هيچ مي انگاشتند بود.

اين فعال عرصه كتاب اظهار داشت: با مرگ منوچهر خان ، جانشين وي به اطاعت از حاجي ميرزا آقاسي وزير محمدشاه ، علي محمد را تحت الحفظ به تهران فرستاد. ماموران وظيفه داشتند كه او را از كنار شهرها عبور دهند و وارد شهرهاي بزرگ نشوند. شاه و وزير او براي پيشگيري از وقوع هرگونه آشوب و هرج و مرج ناشي از حضور باب در تهران ، دستور دادند كه او را بدون ورود به پايتخت به سمت ماكو حركت دهند. در اين حركت بود كه در زنجان ، استقبال گرمي از وي به عمل آمد و در نهايت ، باب را در قلعه چهريق ماكو به زندان انداختند ولي هم زمان ، داعيان باب در اقصي نقاط كشور ، به تبليغ مرام وي مشغول بودند و مردم را با وعده ظهور قائم و پايان سيه بختي‌ها و تيره روزي‌ها و تحقق آرمان شهر بابي به هيجان و جنبش مي آوردند.

فتح اله پور يادآور شد: پس از مرگ محمد شاه ، كشور گرفتار ناآرامي‌ها و شورش‌هاي گوناگوني شد كه يكي از آنها شورش بابيه بود. اين شورش‌ها در نقاط مختلف ايران آغاز شد. از جمله مناطقي كه داعيان بابيه ، زمينه را براي تحريك مردم و انجام قيام مناسب ديدند ، مازندران ، يزد ، تبريز و زنجان بود كه به ويژه شورش مازندران به رهبري ملا حسين بشرويه‌اي و شورش زنجان به رهبري ملا محمدعلي زنجاني ، ابعاد عظيم و شگرفي داشتند كه دولت نوپاي ناصرالدين شاه را به چالش عظيم كشيدند. شايد تنها تدابير ميرزا تقي خان امير كبير بود كه توانست دامنه شورش‌ها را فرو نشاند و همه را سركوب نمايد.

سر گروه عصر كتاب تاريخ زنجان در خصوص ملا محمدعلي زنجاني ، تصريح كرد: ملا محمدعلي پسر آخوند ملا عبدالرحيم در حوالي سال 1227 ه.ق متولد شد. تحصيلات حوزوي او در كربلا انجام گرفت و از شاگردان محمد شريف بن ملا حسن علي ملقب به شريف العلماي مازندراني بود. ملا محمدعلي درجه اجتهاد خود را از محضر همين استاد ، كسب كرد و از زماني كه ساكن زنجان شد ، روز به روز بر احترام و اعتبارش نزد عامه افزوده مي‌شد كه اين امر شايد خوش آيند برخي رقباي وي نبوده است. آنچه زمينه‌ها و بهانه‌هاي لازم را براي برخورد با وي در زنجان فراهم آورده ، برخي فتاوي و اجتهادهاي غريبه و نامانوس وي بود كه همگي تازگي داشتند و با اجتهاد جمهور علما متباين بود.

وي در خصوص اين فتاوي غريبه ملا محمدعلي زنجاني گفت: از جمله اين فتاوي اين بود كه نماز نافله و نماز جعفر طيار را واجب مي شمرد. ديگر اين كه روزه ماه رمضان را همه ساله 30 روز مي دانست. بنابراين بسيار اتفاق مي افتاد كه روز عيد فطر را كه روزه در آن حرام است ، به روزه مي گذرانيد. اما موضوع ديگري كه ملا محمدعلي بر خلاف فتاوي مجتهدان ديگر با آن مخالفت مي كرد ، ازدواج موقت و متعه بود. در اين زمان در زنجان يك روحاني به نام "دوست محمد" عمدتاً بدين كار اشتغال داشت ؛ او در يكي از كاروانسراهاي شاه عباسي ، صيغه نكاح موقت جاري مي كرد. ملا محمدعلي ، كاروانسراي مزبور را بست و از اين عمل جلوگيري كرد. به خاطر موقعيت جغرافيايي زنجان كه ميان آذربايجان و تهران قرار داشت ، مسافران زيادي از اين شهر مي گذشتند و شبي را در آن بيتوته مي كردند ، بنابراين با اين فتواي اخير ملا محمدعلي ، او توانست در ميان مردم زنجان كه به فكر حفظ حرمت ، ناموس و غيرت بودند ، مطرح شود و محبوبيت يابد.

فتح اله پور اظهار داشت: فتواها و ابداعات ملا محمدعلي زنجاني و شايد مهمتر از همه محبوبيت رو به تزايد او در زنجان موجب شد كه روحانيون زنجان از طريق مكاتبه با محمد شاه ، دفع او را از زنجان خواستار شوند. محمد شاه نيز او را به تهران خواست و پس از مدتي عصا و انگشتري به او داد و روانه زنجانش نمود. پس از بازگشت ملا محمدعلي به زنجان ، وي وقتي با علي محمد باب و اهداف بابيه آشنا شد ، تقويت اين فرقه را كه در نهايت به براندازي قدرت روحانيون شيعه و تفوق بر دولت مي انجاميد ، در راستاي اهداف خود ديد و خود را در سلك وي وارد كرد.

وي ادامه داد: او به عنوان يكي از داعيان باب ، فعاليت‌هاي خود را در زنجان آغاز نمود و طبعاً به خاطر محبوبيتي كه نزد مردم داشت ، تبليغات و دعوت‌هاي او مقبوليت عام مي يافت. كم كم زمينه‌هاي درگيري و جنگ و زد و خورد مهيا شده بود و ساكنان زنجان آماده شورش بر عليه حاكم زنجان و حكومت مركزي ايران شدند. در اين ميان حاكم زنجان نتوانست با ملا محمدعلي و پيروان او كه نزديك به دو سوم جمعيت زنجان بودند ، مقابله كند و در روز پنجم رجب سال 1266 ه.ق شورش بابيه به مدت هفت ماه در زنجان آغاز شد. از اين رو اميركبير وقتي مقاومت‌هاي بابيان زنجان را ديد ، براي يكسره كردن كار ، تصميم گرفت كه نيروهاي تازه نفس تر به منطقه بفرستد و به عمليات نظامي براي سركوب شورشيان روي آورد.

اين مدرس دانشگاه ابراز داشت: اين روند ادامه داشت تا اينكه در پنجم ربيع الاول سال 1267 ه.ق ملا محمدعلي كه چند روز قبل در جريان درگيري‌ها مورد اصابت گلوله‌اي واقع شده بود ، در گذشت. با مرگ ملا محمدعلي و تشديد فشار نيروهاي دولتي و محلي و فعاليت مداوم توپخانه سلطنتي ، توان ادامه مقاومت و ايستادگي از شورشيان گرفته شد و آنها بالاخره تسليم شدند. انتقام از شورشيان فقط منحصر به قتل و غارت ايشان نشد ، به خاطر مقاومت غيرقابل تصور محصورين و تلفاتي كه بر نيروهاي دولتي وارد آمده بود ، فرماندهان آنها از شورشيان شديداً خشمناك بودند. به همين دليل حتي افرادي را كه تصور مي كردند شايد به شورشيان مساعدتي نموده باشند ، مورد آزار و شكنجه قرار دادند. علاوه بر اين محله‌هايي را كه پس از پايان جنگ هنوز سالم مانده بود به توپ بسته و ويران كردند.

فتح اله پور درباره پيامدهاي شورش بابيه در زنجان خاطرنشان ساخت: زخمي كه ماندگارتر از تلفات انساني فوق بود و بر پيكر زنجان باقي ماند ، خسارات ناشي از بمباران‌هاي مداوم توپخانه دولتي و آتش سوزي‌ها و ويراني‌هاي مختلف توسط بابي‌ها جهت سنگر سازي بود و آباداني و اصلاح ويراني‌ها و خرابي‌هاي ناشي از اين جنگ نياز به هزينه‌هاي فراوان و مهم تر از همه عزم و اراده حكومت مركزي براي آباداني داشت كه هيچ يك از عوامل فوق هرگز مهيا نشد. شهر زنجان سال‌ها به حال خود رها شد و توجهي به آن نگرديد تا جايي كه حتي تقريبا سي سال پس از پايان جنگ وقتي ديولافوا ، جهانگرد فرانسوي ، از زنجان عبور مي كرد در مورد آن نوشت كه به غير از باغ‌ها و برج و باروي قديمي خراب ، چيز ديگري كه قابل تماشا باشد در زنجان وجود نداشت.

انتهاي پيام

Tuesday, October 02, 2007



بسیاری از اعضای جامعه بهائیت، آذربایجانی هستند

تهدید و اخراج دانشجویان بهائی از دانشگاههای ایران

میللی شورا-2 شنبه 9 مهر: فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران: در راستای تبعیضات فزآینده علیه هموطنان بهائی در ایران که به اشکال مختلف به اجرا در آورده میشود.دستگیری هموطنان بهائی بخصوص افراد سالخورده، اخراج از کار، لغو پروانه ‍ی کسب و موارد متعدد دیگر در آغاز سال تحصیلی تعداد زیادی از هموطنان بهائی از ادامه‍ ی تحصیل در مدارس و دانشگاها محروم شده اند.

یکی از کسانی که امسال به دلیل بهائی بودن از تحصیل محروم شد. آقای شایان مقیمی که متولد سال 1367 است. او در سال1385 در کنکور سراسری در رشته‍ ی تجربی شرکت کردند. ایشان از بین 430 هزار داوطلب شرکت کننده در این رشته با رتبه‍ ی 108 در رشته‍ ی پزشکی دانشگاه صدوقی یزد قبول شدند. آقای مقیمی در سال اول تحصیلی رتبه‍ ی اول را در این رشته بدست آوردند و عضو استعدادهای درخشان دانشگاه شناخته شدند.

او بخاطر اعتقادش به بهائیت در طی سال تحصیلی 1385 بارها در کمیته ی انضباطی دانشگاه تحت فشار قرار گرفت. کمیته‍ ی انضباطی و حراست دانشگاه در ایام امتحانات فشارهای روحی را علیه وی شدت می بخشیدند و با این کار سعی داشتند که بر نتیجه‍ ی امتحانات تاثیر منفی بگذارند.

نهایتا افراد کمیته‍ ی انضباطی و حراست دانشگاه به وی اطلاع دادند که بخاطر اظهار بهائی بودن از دانشگاه اخراج می شود و از ادامه‍ی تحصیل او ممانعت کردند. کمیته‍ ی انضباطی ازابلاغ رسمی حکم اخراج خوداری می کند.مقیمی این مسئله را با مسئولین مختلف در میان گذشته ولی آنها در جواب چنین گفتند: این امر عادی است و شما یک سال را هم زیاده از حق خودت تحصیل کرده اید !


Saturday, September 08, 2007

Friday, April 27, 2007



فشار نماينده ولايت دولت شيعي فارس بر علويان ترك قزلباش


خرافه سوزي
قسمت پنجم
نوشته : اكبر مظفري

در برخي آبادي هاي اطراف اروميه , علي اللهي ها زندگي مي كنند. علي اللهي ها گرچه فرقه اي منسوب به شيعه و حضرت علي (ع ) مي باشند , ولي سنخيت چنداني با پيروان راستين مولاي متقيان ندارند. رفتارها و نوع زندگي اين افراد در منطقه اروميه ـ كه داراي تنوع مذهبي است ـ سبب بدبيني فراواني نسبت به تشيع شده است . مشخصه ظاهري علي اللهي ها سبيل هاي بلند آنهاست كه بدان « باغچه علي » مي گويند و برخي از آنها معتقدند با تراشيدن سبيل هاي شان قيامت برپا مي شود!

آقاي حسني به عنوان يك روحاني كه مبارزه با خرافات را از وظايف شرعي خود مي شمرد , بارها به اتفاق ياران خود به روستاهاي علي اللهي ها رفته , به تبليغ و هدايت آنها همت گماشت , ولي متاسفانه آنها به جاي قدرداني از زحمات وي , از او به سازمان امنيت شكايت بردند و مورد بازخواست ساواك قرار دادند.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي , آقاي حسني طي يك تصميم جسورانه دستور داد , سبيل هاي بسياري از علي اللهي ها را تراشيدند و بدين وسيله ريشه خرافات را كه بر روي لب هاي آنها خانه كرده بود , خشكانيد . (1 ) با اين اقدام آقاي حسني , علي اللهي ها كينه وي را به دل گرفتند و در فرصت هاي مختلف به تلافي آن پرداختند. چنان كه در نخستين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي , براي آقاي حسني از منطقه علي اللهي ها رايي داده نشد;(2 ) لكن اقدام آقاي حسني , موجبات مسرت و خوش حالي همسران علي اللهي ها را فراهم كرد; به گونه اي كه ايشان به اشكال مختلف قدرداني و سپاس خود را از اين عمل ابراز داشتند . (3 ) البته علي اللهي ها ساكت ننشستند و با امضاي طوماري شكايت خود را نزد آقايان هاشمي رفسنجاني و منتظري بردند . (4 )

امروزه بسياري از جوانان عزيز مناطق علي اللهي نشين , در فضاي عقلاني و معنوي نظام مقدس جمهوري اسلامي , از خرافات ديرپا و استضعاف فكري پدران خود دست شستند و به كمك آقاي حسني و امثال ايشان , به سلك تشيع اصيل و اسلام ناب درآمدند و زندگي نويني را زير انوار حاكميت اسلام عزيز آغاز كرده اند.

خاطرات حسني

نکته جالب در اين بخش شرحي است که از سبيل بيگ‌ها و علي اللهي‌ها به دست داده است. در آنجا هم مسيحي فراوان بود و هم علي اللهي. آقاي حسني ضمن ستايش از اين که آنان همسايگان خوبي براي ما بوده و هستند شرحي در باره عقايد آنان مي‌دهد و اين که گرچه ادعا مي‌کنند شيعه هستند اما «خدا وکيلي هيچ يک از رفتار و کردارشان با فقه و معارف شيعه سازگاري ندارد». (ص 60) وي از سبيل‌هاي بلند آنان که به آنها باغچه علي گفته مي‌شده ياد کرده و اين که يکبار هم برخي از آنها در پاسگاه محل شکايت کرده بودند که او به عقايد آنان توهين کرده است و غيره.

و اين ماجرا تا بعد از انقلاب ادامه پيدا مي‌کند. آقاي حسني هنوز در پي آن بوده است تا سبيل آنان را اصلاح کند و آنان مقاومت مي‌کردند و مي‌گفتند اگر ما را مجبور کنيد که سبيل‌هايمان را کوتاه کنيم با شعار استقلال آزادي که سر داده‌ايد سازگار نيست. وقتي مي‌بيند که آنان کوتاه نمي‌آيند چند نفر را وا مي‌دارد تا سبيل‌هاي آنان را با قيچي کوتاه کند. اين مسأله مدتها تبديل به نوعي شکايت از سوي علي اللهي‌ها عليه آقاي حسني شده بود و به مجلس هم رسيد. وي مي‌گويد اگر يکبار اين باغچه علي خراب مي‌شد ديگر قابل آباد شدن نبود و بنابراين کافي بود که يکبار سبيل‌ها کوتاه شود.

Tuesday, October 24, 2006



تبعیض های دینی و آسیملاسیون مذهبی در آذربایجان

محمد بودونچو

منشور سازمان ملل متحد انسانها را از هر دین ، نژاد، جنس و رنگ و زبان که باشند برابر می داند. طبق نرم های بین المللی کسی نمی تواند مردمی یا انسانی را به خاطر داشتن عقاید مذهبی از حقی محروم کرده و یا تضیقی بر علیه او روا بدارد . جامعه بین المللی نسبت به این موضوع حساس بوده و چندین سازمان دولتی و غیر دولتی مرتبط با این تفکر در جهان در حال فعالیت هستند. متاسفانه انسان های ساکن در ایران که از جنس فارس و شعیه اثنی عشری نیستند بصورت سیستیماتیک مورد آزار و اذیت و اجحاف حقوق از طرف صاحبان قدرت می شوند. آزادی مذهبی در دنیای امروزی به قدری اهمیت دارد که دفاع از آن یکی از اهداف قدرت های بزرگ جهانی چون ایالت متحد آمریکا و اتحادیه اوروپا گشته است. آذربایجانی ملتی است که اکثریت آن دارای مذهب شعیه بوده ولی با توجه به ساختار اجتماعی خود دارای تعریف خاصی از این مذهب بوده و آداب و رسوم مخصوص خود را دارند. متاسفانه دولت ایران در راستای سیاست های آسیملاسیون نزادی و مذهبی خود علاوه بر تضیق های ملی تضیق های مذهبی را نیز بر آن روا می دارد. که نمونه های بارز آن را می توان به شرح زیر نام برد:

[تركهاي جعفري]

-اعدام، زندانی، محرومیت از حقوق اجتماعی برای مبلغان و مقلدان آیت ا...شریعت مداری در دهه 60. لازم بذکر است که هنوز هم تعداد زیادی از مقلدان آیت ا...شریعت مداری با گذاشت بیست سال از این واقعه هنوز به عنوان مجرم از داشتن بسیاری از حقوق اجتماعی خود محرومند. حاکمیت اجازه نشر افکار مذهبی آیت ا..شریعت مداری را نمی دهد. آخوندها و مبلغان وی حق بالای منبر رفتن را ندارند. طرفداران آنها نمی توانند در مجالس برای شادی روح مجتهدین مورد تایید خود صلوات بفرستند. در اول انقلاب کسانیکه به خاطر مقلد بودن به فقه شریعت مداری از کار برکنار گشتند هنوز امکان استخدام در مشاغل دولتی را ندارند.

-حکومت هیچ گونه دلجویی و حمایتی از خانواده های که سرپرست آنها به خاطر اعتراف به مجتهد دانستن آیت ا...شریعت مداری اعدام شده است نمی کند. حتی اجازه گذاشتن سنگ مزار نیز به قبر آنه را نمی دهد.

-میفولوژیست ها بر این عقیده اند که آیین ها قدمتی بس زیادتر از خود ادیان دارند. بعضی از آیین های مذهبی با تغییر دین منطقه خود را در قالب دین جدید قرار می دهند. آذربایجانی ها نیز به علت تفاوت در منشاء ملی دارای آیین های مخصوصی به خود می باشند که هم اینک جزءای از عقاید مذهبی این منطقه حساب می شود. برای مثال آیین شاخسئی –واخسئی و دیگر آیین های روز عاشورا؛ که دولت ایران به صورت سیستماتیک با فشارها و سلیقه های که نسبت به آیین های مذهبی منطقه آذربایجان اعمال می کند به جنگ آیین ها و عقاید مذهبی ملت آذربایجان برخواسته است.

-حاکمیت به چاپ کتب و مجلات دینی در زبان خود مردم امکان نداده و در بعضی موارد نیز با آن برخورد می کند. جلوی گیری از فعالیت مجلات تورکی حوزه علمیه قم و بستن خانه ادبیات وابسته به علما آذربایجانی

-امکان تبلیغات مذهبی خاص ملت آذربایجان از طریق رسانه های جمعی امکان پذیر نیست (ایران کشوری است که رسانه های عمومی آن در اختیار و انحصار دولت می باشد.)

-بعد از انقلاب دولت ایران حوزه علمی تبریز را که یکی از مراکز مهم فقهی آذربایجان بود با اخراج بانیان و طرفداران فقه آیت ا...شریعت مداری (قریب به 95 درصد آذربایجان در اول انقلاب مقلد فقه آیت ا.. شریعت مداری بودند.) بی رونق و از لحاظ فقهی آن را به فقه خمینی وابسته کرده است که این امر باعث عدم حمایت بازار تبریز به عنوان بزرگترین حامی این مرکز گشت است.

-طرفداران فقه آیت ا...شریعت مداری امکان ادامه تحصیلات حوزوی ندارند.

-امکانات و کمک های دولتی دولت به مراکز مذهبی امامزاده ها و حوزه ها قابل مقایسه با مناطق فارس نشین نمی باشد.

-دستجات و هیت های مذهبی که با تبلیغ فقه خمینی و آیین های مذهبی فارسی هستند برای امحاء آیین های مذهبی خاص آذربایجان بصورن علنی مورد حمایت امکانات دولتی قرار گرفتند در حال که هیت ها و دستجات مبلغ آیین های ملت آذربایجان از این امکانات بی بهره اند.

[تركهاي علوي قزلباش, سني و بهايي]

-اقلیت های مذهبی غیر شعیه آذربایجان از قبیل گورن ها و سنی ها؛ بهایی ها شدیداً تحت آزار و اذیت افراطیون مذهبی وابسته به حکومت قرار دارند. گورن ها با آنکه قدمت چندین صد ساله در این سرزمین دارند. امروزه حق تعلیم و تبلیغ عقاید مذهبی خود را نداشته و هیچ مرکز دینی عبادی و یا تعلیمی برای این مرکز وجود ندارد. آنان در زندگی مدنی و اعتقادی خود مجبور به تابعیت از شعیه دولتی می باشند. اعترضات گروهی از آنان در روستای در نزدیکی قوشا چای (میاندواب)در سال 83 منجر به سرکوب نظامی خونین از طرف رژیم شد. حدود چهار نفر از آنان نیز امسال به جرم فعالیت های مذهبی به اعدام محکوم شده اند.

متاسفانه علیرغم تبعض ها و فشارهای مذهبی روا شده نسبت به ملت آذربایجان در کنار ستم های ملی هیچ اشاره ای به آنان از طرف نهادهای حقوق بشر داخلی و خارجی نشده است. حکومت می خواهد با تغییر منش های دینی ملت آذربایجان مخرج مشترکی برای تعریف ملت ایران بیابد. چنانکه روشنفکران ایران نیز از این امر حمایت می کنند چنانکه مهندس بازرگان می گوید من اسلام را برای ایران می خواهم. حال آنکه هیچ گونه تقدسات مذهبی و مرزهای سیاسی و مصلحت اندیشی ها این حق را برای هیچ کس تعریف نمی کند که اقدام به امحاء منش های مذهبی و ملی یک ملت دست بزنند. حکومت می خواهد با تبلیغ نوع خاصی از مذهب ضمن امحاء تفاوت های مذهبی آذربایجان با فارس ها به مخرج مشترکی از اکثریت مردمان ساکن در ایران برسد. حال آنکه اولاً ملت آذربایجان دارای آیین و روحیات مذهبی خاص خود بوده و این امر را در طول تارخ به اثبات رسانید است . چنانکه آذربایجان همواره از لحاظ رهبری دینی تحت نظر مجتهدان آذربایجانی بوده و حتی امروزه نیز بر خلاف فشارها و تبلیغات دولت اکثر مردم معتقد به عادت های دینی اکثراً مجتهد آذربایجانی دارند.

نتیجه:

لازم است فعالان ملی با مطرح کردن ستم های ملی و مذهبی روا شده نسبت به ملت آذربایجان ضمن رفتن به سوی ملت از امکانات تبلیغی و حقوقی آزادی عقاید مذهبی در سطح جهان برای مطرح کردن ملت بودن آذربایجان و ناسازگاری دولت ایران با حقوق بین الملل حداکثر استفاده را بکنند.

Monday, July 24, 2006


Fatimə Zərrin Tac Qurrət ul-Eyn (1816-1852):

Türk –Azərbaycanlı ozan, bilgin, devrimçi.




Azərbaycan’ın Zəncan şəhərində İran’da ilk anti monarşist-demokratik xalq ayaqlanmasına öndərlik edən Babi məzhəbi böyüklərindən. O İslam/Şiə düşüncəsi və Şeyxi/Babi/Bahayi tarixindən əlavə, həm ədəbiyyat tarixi, həm qadın haqları mucadiləsi, həmi də despotism-dini fundamentalismə qarşı demokratik-silahlı xalq usyanına rəhbərlik etdiyi üçün, Türk/Azərbaycan, İran, Orta Şərq və İslam tarixində doğurdan da mustəsna bir yərə sahibdir.

Fatimə'nin ləqəbi Zərrin Tac idi. Qurrət ul-Eyn isə Seyid Kazım Rəşti, və Tahirə, Bab tərəfindən ona vərilən ləqəblərdir. Fatimə Zərrin Tac'ın atası Hac Məhəmməd Molla Salih Bərəqani Hayəri Azərbaycan’ın Bərəqan, və anası Aminə Xanım Azərbaycan’ın Qəzvin şəhərindəndirlər. Bunların hər ikisi də fəqih və muctəhid idilər.

Zərrin Tac İran'da örtünməsiz (türbansız-çadrasız) ərkəklərlə elmi dartışma və siyasi faaliyətlərdə iştirak ədən ilk qadınlardan biridir. Onun Türkcə və Farsça şe’rləri vardır.

Zərrin Tac öndərliyində dinsəl reformlar adı ilə başlayan Babi Harəkəti, tamamıyla sinifsəl-siyasi və dəmokratik bir harəkətə çəvrilmişdir.

1847'də Mazəndəran əyalətində Bədəşt çölündə Fatimə Zərrin Tac Qurrət ul-Eyn, ginə eyni ildə Qurrət ul-Eyn və Azərbaycanlı Türk ruhani Molla Məhəmməd Əli Zəncani öndərliyində Azərbaycan'ın Zəncan şəhərində sosiyal adalətsizlik və İmami dini fanatizminə qarşı ilk xalq silahlı ayaqlanması patlaq vermişdir. Zəngan Babi xalq isyanının basdırılması sırasında 15.000 Türk öldürülmüşdür. Bayan Zərrin Taç Qurrət ul-Eyn isə tutuqlandıqdan sonra Tehran'da boğularaq e’dam edilmişdir.

Dadaş Qraqoyunlu Qızılbaş

Tuesday, July 18, 2006



خاطرات صبحي - سفر به آزربايجان

با مقدمات و توضيحات مهناز رئوفي
http://www.rahpouyan.us/books/5.htm

ּּּּּּ

و بالجمله با اين نشاط و انبساط و كيف و حال بحد رشد و كمال رسيدم و در معارف بهائي توغل حاصل نمودم پس شائق سير و سفر در بلاد و تبليغ (امرالله) بين عباد شدم و باتفاق يكي از دوستان زردشتي نخستين بار بقزوين رهسپار گشتم .

قزوين

قزوين آن روزها چندين عائله بهائي داشت كه همه از خاندان سمندر محسوب ميگشت كه از بقاياي گروندگان دوره سيد باب بودند و مجموع بهائيان قزوين نزديك بصد نفر ميشدند كه جز يكي دو نفر از تجار و مرحوم ميرزا موسي خان حكيمباشي ما ، بقي از كسبه متوسط الحال و عوام آن بلد بشمار ميرفتند .

ايامي چند در منزل حكيمباشي كه خانه اش محطر حال و مضيف نساء و رجال و شخصش ميزباني سليم النفس و كريم الطبع بود بوديم تا آنكه يكي از دعاه مهم اين طايفه (ميرزا مهدي اخوان الصفا) وارد آن شهر شد و بعداً بصلاحديد (احباب) متفقاً براي دعوت بسمت زنجان و آذربايجان حركت كرديم .

..........

زنجان

وبالجمله با آن معارف و اين معتقدات و ماية از اطلاعات ما و رفيق طريق از قزوين روانة زنجان شديم اما با سرور و نشاطي كه به وصف در نيايد .آن روزها وسايل سير و سفر چون ايتژن ايام نبود و بيشتر مسافرتها با كالسكه و گاري و اسب و استر طي ميشد صباح روز خوشي بوسيله گاري از قزوين براه افتاده پس از طي شش فرسخ قريب غروب وارد سيادهن شديم و در جنب قهوه خانه فرود آمده بر بام كاروانسرائي منزل كرديم.آقا ميرزا مهدي كه مردي سفر كرده و در اين گونه امر مهارتي داشت سطح بام را به اندازةلزوم آب پاشيده آنگاه از خورجين خود گليمي بيرون آورده بگسترد و خورجين را متكاي خود قرار داده تشك سفري خود را در پاي آن بيانداخت و عباي زخيمي بدوش گرفت و دست از آستين بدر آورد و قهوه چي را خواسته فرمان چائيئ تازه دم داد . اما اين بنده بر بالاي بام گرد ش و به اطراف و جناب نظر ميكردم تا آفتاب غروب كرد.ديدم مرغ و خروسهائئ كه در صحرا پراكنده بودند رو بكاروانسرا بطرف لانه خود ميايند رفته رفته گله هاي گاو و گوسفند از مراتع به ده برميگشتند و مواشي به ده نرسيده بانگ برداشتند و در خانه ها تفرقه شدند همهمه ده زيادتر شد و تا نيم ساعت ادامه داشت در اين وقت هوا خوب تاريك شده بود ، من از بام رباط بدرون قهوه خانه رفتم ديدم داخل و خارج آن قهوه خانه پر از مردم است و در دو گوشه دو منقل آتش نهاده و جمعي پيرامون آن به كشيدن ترياك مشغولند باز بالا رفته قدري با رفيق طريق صحبت كرديم پس از آن شام خورده ، خوابيديم .

آقا ميرزا مهدي را في الحال خواب در ربود ولي من تا يكي دو ساعت در رختخواب سفري خود بيدار گاهي دچار كشاكش افكار و زماني متوجه به آسمان و اختر شمار بودم تا نفس از بدن عنصري توجه به قالب مثالي كرد و به سير بقية الخيال در عالم مقدار مجرد از ماده مشغول شد .

آن بيند طفل تشنه در خواب گاوي را ز سبوي زر دهند آب

صبح زود از خواب برخواسته پس از صرف چاي براه افتاديم و هم چنان بر روية روز قبل هر روز راه مي پيموديم و هر شب در منزلي مياسوديم تا روزي كه وارد زنجان شديم اواخر تابستان و فصل وفور ميوه بود چون زنجان بهائي كم داشت و آشنايي هم با كسي نداشتيم در كاروانسرائي فرود آمديم و با كمال احتياط رفتار ميكرديم تا پس از 20 روز به منزل يك نفر از قدماي بابيه بها ئيه كه اسمش ميرزا محمد قلي و شغلش عطاري و سنين عمرش متجاوز از 80 بود نقل و تحويل كرديم و 23 روز هم در آنجا بوديم و در اين مدت مخفيانه هر شب معدودي از احباء يديدن ميا مدند و گفتگو ميكرديم .و در آنجا فهميديم كه عدة بابيان ازلي بيشتر از بابيان بهائيست و اوضاع بهائيان در زنجان هيچ خوب نيست بسيار تاً سف خورديم كه چرا بايد شهري كه در صدر بابيت مركز مهمي بوده و روزي عموم مسلمين از سطوت و قدرت بابيان هراسان بودند امروز اينطور باشد و در نتيجه زحمات آنان بالكل از بين برود .در زنجان 43 روز در عين ملامت و افسردگي توقف كرديم تا كاروان تبريز از طهران رسيد قضاء را جلودار كاروان و يكي دو نفر از چارپاداران بهائي بودند يك اسب و استر به ما وا گذاشتند يك شب من سوار اسب ميشدم و استر را ميرزا مهدي به زير بار ميكشيد شب ديگر ميرزا مهدي اسب دواني ميكرد و من قاطر سواري اين دفعه حركت ما در شبها بود يعني بعد از اذان مغرب به راه ميافتاديم و قبل از ظهر به منزل ميرسيديم

قريه نيك پي

منزل اول قريه نيك پي بود ، دهي است خوش آب و هوا و بسيار با صفا در جنب كاروانسراي شاه عباسي كاروانيان بار انداختند بعد از آن بعضي به خدمت ستوران پرداخته و ديگران براي تهية خوراك آتش افروختند و در اندك وقتي دود و دمشان براه افتاد ما نيز در نزديكي ايشان در چمن با صفائي منزل گزيديم و مختصر طعامي خورده و بر روي سبزيها دراز كشيديم اما كجا استراحت روزگار خواب شب را ميكند يك ساعت به غروب آفتاب مانده بود برخاسته قدري در ده گردش كرديم تا بر رويه روز قبل براه افتاديم .

از امشب به خلاف شب گذشته بنده را خواب گرفت و هر چه ميخواستم خود را نگهداري كنم ممكن نميشد و پيوسته تا صبح پينكي ميزدم و بسيار واقع ميشد كه در حالي كه سواره لگام مركب را در دست داشتم ناگهاني به خود ميآمدم و ميديدم در حال افتادنم دستم بي اختيار سر افسار اسب يا قاطر را بالا ميكشيد و همچنان در كشمكش خواب و بيداري مي بودم تا طلوع صبح و به محظ روشن شدن هوا ديگر حالت كسالت از من دور ميشد و بعضي اوقات چنان از بيخوابي به ستوه ميامدم كه ميخواستم پياده شده به ترك سفر و همراهي با كاروان گفته لحظه اي خفته باشم
..........

سر چم, جمال آباد, ميانج

بالجمله از قرية نيكپي به سر چم و از چم به جمال آباد و از جمال آباد به ميانج كوچ كرديم قبل از طلوع صبح به رودخانة قزل اوزن رسيده از پل دختر گذشتيم همراهان نقل كردند دختري بوده است فريفتة چوپاني شده و اين پل و قصري كه در بالاي كوه است ساختة اوست خلاصه بر روان آن عاشق و معشوق درودي فرستاده از فراز و نشيب قافلان كوه با زحمت و احتياط گذشتيم تا به جلگة وسيع ميانج رسيديم و از رودخانة ميانج هم عبور كرده وارد قصبه شديم و به همراهي كاروانيان در كاروانسرايي فرد آمديم .

در زنجان به ما گفته بودند كه معدودي بهائي در ميانج هست كه مقدم برايشان سيديست از نجباي آن قصبه پس از ورود و كمي استراحت بسراغ ايشان شتافته ديدن كرديم چون جلوداران توقف شب را در آن قصبه مقرر داشته بودند شبي در نهيت خوشي در منزل سيد مذكور بروز آورديم و پس از توقف دو روز يك شب در ميانج عازم غريبدوست شديم

غريبدوست, قراچمن, دوات گر و تكمه داش

در اين منزل شنيدم كه راهزنان شاهسون چند كاروان را زده اند و راه امنييتي ندارد بسيار مضطرب شديم و زنگهاي قافله را باز كرده از بيراهه براه افتاديم و در انتهاي بيم و هراس با خواندن تعويض و دعا به حوالي قريه قراچمن رسيده عازم دوات گر و تكمه داش شديم در آنجا معلوم شد كه به سلامت رسته ايم و تا منزل حاجي آقا كه هشت فرسخي تبريز است آمديم آنجا خبر ديگر مسموع شد كه بيشتر بر اضطرابمان افزود و آن شيوع مرض وبا در تبريز و پراكندگي مردم از شهر باطراف بود

سيسان

جلودار كاروان گفت در اين نزديكي دهي هست كه سيسان نام دارد و احباب در انجا بسيارند اگر ميل داريد روزي در آنجا اقامت كنيد تا بعد چه پيش آيد لذا قاصدي روانه سيسان كرده اظهار اشتياق بملاقات دوستان آنجا نموديم طولي نكشيد كه دو راس اسب با چند نفر از احبا آمده ما را بدان ده بردند و در مسافر خانه آنجا جاي دادند 12 روز در آنجا مانده و در منتهاي محبت و خوشي از ما پذيرائي ميكردند اما تفهيم و تفهم معاني و مطالب بين ما بسيار بزحمت ميشد زيرا زبانشان تركي بود وهيچ فارسي نميدانيستند و ما بلعكس و بنده از همانجا بآموختن زبان تركي پرداختم و بعد از قليلي مدتي توانستم بتركي تكلم و رفع احتياج خود را بكنم

اسكو, متنه, ليقوان, زنجاناب, ميلان

از سيسان باتفاق چند نفر از احباي تبريز كه آنان نيز از وبا بانجا گريخته بودند روانة متنه شديم آن ده دو سه خانوار بهائي داشت چهار پنج روزي توقف كرديم و از آنجا بليقوان كه بواسطه ظروف سفالينش در همه آذربايجان معروفست و پس آن بقرية زنجاناب كه بهترين ييلاق آن حدود است عزيمت كرديم و شبي در آنجا گذرانده روز ديگرش رهسپار ميلان شديم ميلان از توابع قصبه اسكوست و بهائيانش منتسبين يكي از بابيان اوليه هستند كه حاجي احمد موسوم بوده و آنروز در تبريز و تفليس تجارت مهمي داشتند و آن ايام زحمت مسافرين و واردين را متحمل و با كمال محبت و بطور شايسته از مبلغين پذيرائي ميكردند

قصبة اسكو كه در دره با صفائي واقع شده جنب ميلانست و در آنجا نيز معدودي از مردم متوسط الحال در سلك امر بهاء منتظمند .اسكو مركز محال اسكو چايست و بواسطة عياراني ((لوطيها ))كه از آنجا بيرون آمده در تمام اطراف تبريز معروفست و بر سر هم مردماني مهمان دوست و گشاده رو دارد بيشتر سكنةاسكو و ميلان و آن حدود از طائفة شيخيه اند در اسكو و ميلان هر چند با چند نفر صحبت شد ولي كسي بهائي نگشت ما هم رخت بربسته عازم ممقان شديم .

ممقان

ممقان قصبة بزرگي است و مردمانش با فطانت و زارعينش قابلند و زراعت در آنجا دشوار است زيرا بيشتر اراضي سنگلاخ و بايد بعضي از زمينها را اول خاك دستي بريزند بعد زراعت كنند و آبش هم نسبتا كم است با وجود اين اهل آن قصبه با ثروت ترين مردم آن نواحيند كشت صيفي اش بسيار خوب و هندوانه اش در همة آذربايجان به خوش طعمي مشهور است چند روزي در منزل يكي از پيروان بهائي باتفاق دو نفر از احمد اوفها كه از ميلان با ما آمده بودند ميهمان بوديم كه نامش آقاعلي پولي و شيخي شوخ و خوش مشرب بود و حكايات غريب از او نقل ميكردند منجمله ميگفتند كه زنش مسلمان بوده و از ترس زن مدتها بهائيت خود را مستور ميداشته و از اين جهت سالها در ايام رمضان صائم ميبوده و هر شب و روز پنج نوبت با بي اعتقادي نماز ميخوانده روزي در ماه صيام در شدت گرماي تابستان از صحرا به خانه ميآمده و در اين انديشه بوده كه به چه وسيله روزه خود را بشكند و زن را به بهائيت بكشاند به محض ورود به خانه به فحاشي به زن و تابستان ميپردازد و كاردي كه بر كمر داشته از غلاف مي كشد و ديوانه وار زن را عتاب ميكند تا كي تشنگي مرا دچار زحمت كند زود برخيز و هندوانه بياور بيچاره زن لرزان و هراسان هندوانه بر زمين ميگزارد و او با همان كارد با غيظ و غضب هندوانه را دو نيم كرده ميگويد اي ملعونه بي آنكه دم بر اري و انديشه به خود راه دهي بنشين و بخور و ديگر ياد روزه مكن و بدين وسيله موفق ميشود كه زن را از آداب اسلامي بركنار داشته خود را راحت كند

گوگان, عجب شير, شيشوان

بالجمله از ممقان به گوگان و از گوگان به عجب شير و قريه جنت آن شيشوان رفتيم شيشوان محل اقامت شاهزاده امام قلي ميرزا پسر ملك قاسم ميرزا فرزند فتحعليشاه بود كه الي الان اولاد و احفاد او در آنجا ساكنند اداره امور بهائي در شيشوان بر عهده آقا احمد علي نامي ممقاني بود و هر گونه زحماتشان را متحمل ميشد و هر چند مردي عامي بود ولي خوش طبع و پاكيزه اخلاق بود

مراغه, بناب

پس از توقف يك هفته در شيشوان به مراغه رفتيم كه از شهرهاي آذربايجان است و آثار بعضي مشاهد و ابنية قديمه هنوز در آنجا بر پاست از آنجمله قبر اوحد الدين و رصدخانه خواجه نصير در خارج شهر مركز بهائيت در مراغه آن روز خانه مرحوم حاجي ميرزا عبدالمجيد بود كه از اطباي محترم و معروف آنجا محسوب ميشد و مردي با ذوق و حال بود مراغه بعكس ساير نقاط آذربايجان بهائيانش نسبتا از معاريف و محترمين بلد بودند از مراغه به بناب رفتيم كه در انتهاي درياچه شاهي واقع است در بناب دو روزي بيش توقف نشد و با كسي ملاقاتي به ميان نيامد جز با جناب سيف العلماء كه از اجلة طائفة شيخيه و فرزند مرحوم شيخ علي قاضي است .

ايلخچي, سردرود

چون مسافرت ما در اطراف آذربايجان به طول انجاميده بود لذا از بناب عازم تبريز شديم و مقداري از همين راه رفته را برگشتيم جائي را كه نديده بوديم در اين سفر ديديم .ايلخچي و سردرود بود ايلجچي در چهار فرسخي تبريز است و سكنه آن از علاة ((علي اللهي )) و بقول خود اهل حقيقت`ند كه در آذربايجان به گوران معروفند در اين ده به جاي ملا و مسجد٬ مرشد و تكيه است چون چند نفر بهائي در آنجا بود براي آنان دو روزي مانده روانه تبريز شديم پس از طي دو فرسخ به سردرود رسيديم از سردرود عمارات مرتفع تبريز خصوصا ارگ عليشاه نمايان است قدري نزديكتر سواد شهر بطور خوبي ديده شد

تبريز

تسلسل خاطر مرا بياد قصه وامداز و محتسب كه مولوي در مثنوي حكايت ميكند

انداخت ساربانا بار بگشا ز اشتران٬
شهر تبريز است و كوي دلبران ،
فردوس است .اين تبريز را
رفعت قدس است اين پاليز را
هر زماني فوج روح انگيز جان
از فراز عرش بر تبريزيان
رو به دارالملك تبريز سنني
بر اميد روشني بر روشني.

از قبرستان گچل كه اول شهر است گذشته وارد محلةارمنستان و از آنجا به محله نوبر به منزل حاجي عليمحمد احمد اف وارد شديم قضا را در آنجا اجتماع ((محفل روحاني ))بود از ملاقات ما اظهار سرور كردند و قرار توقف رسمي ما را در منزل ميرزا حيدر علي اسكوئي دادند و اين ميرزا حيدرعلي از معاريف بهائيان آذربايجان و مردي در بعضي شئون لاقيد و لاابالي است مختصر سوادي دارد و خط نسخ را بد نمينگارد در تبليغ مولع و حريص و داراي سليقة مخصوصي است و اگرچه از اهل حرفه و تجارت است ولي از اين فن جز ضرر حظ و نصيبي ندارد و گاهي به زراعت و صناعت ميپردازد و در تبريز 9 ماه اقامت كرديم جمعي تبليغ شدند و معدودي تصديق كردند تبريز شمارة بهائيان بيشتر از 150 نبود و بطوري كه ميگفتند پيشرفت و محبوبيت اهل بها در تبريز بسيار خوب بوده جز آنكه بواسطه ورشكستگي ((كمپاني شرق)) رونق و اعتبارشان از بين رفت و كمپاني شرق شركتي بود كه چند نفر از رؤساي بهائي تاسيس كردند و اسهامي 10 توماني ترتيب دادند و قريب 19هزار تومان پول از اطراف آذربايجان و ايران جمع كرده در ظرف مدت كمي كوس ورشكست فروكوبيده بي آنكه ارائه صورت حساب و كيفيت ضرر را بدهند كمپاني را بر چيدند اين واقعه سبب خمودت بعضي از بهائيان و اعراض مبتديان و انزجار سائرين شد به هر حال در تبريز خدمتي كه از ما به جامعه بهائيت سر زد بغير از تبليغ يكي دو نفر اين بود كه مبلغي نقدينه از احباب جمع كرده و خانه مرغوبي در بهترين نقاط شهر براي مسافرخانه خريديم و چون مدت اقامت ما در تبريز بطول انجاميده بود مصمم مسافرت شديم نظر به پاره اي جهات صلاح چنان ديديم كه از راه تفليس و بادكوبه به انزلي و رشت و تهران رهسپار شويم لذا با خط اهنگ كه در همان ايام اقامت ما از جلفا به تبريز كشيدند روانه مرند و جلفا شديم .

جلفا, نخجوان, ايروان و اوچ كليسا, تفليس , باد كوبه, بالاخانلي و نفتالين

بعد از توقف يك شب از جلفا با الكساندروپول از نخجوان و ايروان و اوچ كليسا و از جنگلهاي سبز و خرم گذشته وارد تفليس شديم و شب و روزي در تفليس بگردش مشغول بوده از آنجا بباد كوبه و مسافرخانه در آمديم قضا را آن ايام باد كوبه مجمع مبلغين شده بود بغير از ما دو نفر آقا سيد اسد الله قمي و سيد جلال سينا و ميرزا منير نبيل زاده و ميرزا عبد الخالق باد كوبه اي و چند نفر ديگر بودند كه يكي دو نفر از ايشان از اهل بلد و مابقي از عشق آباد و ايروان در آنجا جمع بودند و مقدم بر همة ايشان از حيث شان و رتبت سيد اسدالله قمي بود كه سن قريب به هشتاد و قيافه نوراني و محاسني سفيد و بلند داشت و اصلا از اهل قم و بزرگ شدة تبريز و قبل از بهائيت و شغل مبلغي و تبريز كفش دوزي ميكرده و در بهائيت بعد از گرفتاريهائي كه برايش پيش آمده به عكا رفته و در آنجا اقامت گزيده و بعد از بهاالله مورد توجه عبدالبهاء شده تا آنجا كه معلم شوقي افندي گشته و در سفر عبدالبهاء به آمريكا جزو ملتزمين ركاب و خواص اصحاب بوده و جداش بيامرزد مردي خوش قريحه و مزاح و بذله گو بود و بعدا در ضمن كتاب اشارات مفصلي در مواقع خود به احوال او خواهد شد

در هر صورت بنده زايدالوصف مشعوف بودم كه جمعي از مبلغين را زيارت ميكنم كه سالها آرزوي درك خدمت آنان و همكاري با ايشان را داشتم و چون به طوري كه بعداً به عرض خواهم رسانيد از رفيق خود كرم و كرامتي نديده بيشتر متوجه حال سائرين بودم ولي دقت در احوال آنها سبب سلب ارادت من از ايشان گرديد چه ديدم اين منقطعين از ما سوي الله و متوجهين به حق نيز چون ديگران گرفتار شئون دنيه دنيا هستند و پيرو نفس و هوي و رعايت اختصار را به ذكر جزئيات مطالب نميپردازم همين قدر ميگويم كه اين جمع كه جمله ترويج يك مقصد و مرام و تبليغ يك امر و ديانت ميكردند همه با يكديگر خصم و نسبت به هم حاسد بودند و پيوسته به لطائف الحيل در سراسر تخريب كار و توهين حال يكديگر مينمودند و گاهي از تفسيق نيز باك نداشتند با اين همه ديگران را به محبت و صفا و به تبرك نفس وهوي دعوت و دلالت ميفرمودند :

زاهدان كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت ميروندآن كار ديگر ميكنند

مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند

گوئيا باور نميدارند روز داوري
كاين همه قلب و دقل در كار داور ميكنند

الحاصل مدتي در باد كوبه مدتي توقف و مختصر سفري نيز به اطراف از بالاخانلي و نفتالين كرده و بعد از مشورت با دوستان فسخ عزيمت به طهران نموده از باد كوبه با كشتي به تازه شهر رفتيم و از آنجا هم با راه آهن بدون هيچ توقفي در راه به سرعت برق و باد به عشق آباد آمديم !

Saturday, July 15, 2006


Qurrət ul-Eyn və Zəngan Babi isyanı




Bab’dan sonra Babiliyin ikinci şəxsi diyəbilərik ki milliyyətcə Türk olan xanım Qurrət ul-Eyn’dir. Şair olan və üç dildə şe’rlər yazan Qurrət ul-Eyn, feodal əleyhdarlığı, bütün insanların, arvat-kişinin bərabərliyini mudafiə, vergilərin qaldırılması v.s. kimi demokratik məzmunları Babiliyə soxan şəxsdir.

Azərbaycan-i Xəmsə Babiliyin ortaya çıxdığı ilk gündən bu hərəkətin İran’daki ən güclü mərkəzi olmuşdu. Zəncan şəhərinin məşhur ruhanisi (Huccət-i Zəncani) Babiliyə geçincə şəhər əhalisinin böyük bölümü Babiliyi qəbul etdi.

Babilərin ən böyük usyanları və İran tarixində Azərbaycan-Türk Qacar Monarşizminə qarşı ilk silahlı xalq usyanı ginə Azərbaycan’ın Zəncan şəhərində olmuşdur.

Bab’in 1850’də e’dam ədilməsindən sonra Cənubi Azərbaycan və İran’da ilk dəfə çadırasız kişilərlə elmi bəhslərə qatılan Qəzvinli Qurrətuləyn başçılığında Babi Xalq Usyanı başladı (1850-1). İran’dakı Babi Usyanlarının ən geniş və ən uzun sürəni olan bu usyanda arvatlar da kişilərlə birlikdə ələ silah alıp savaşa qatıldılar. Bu xalq usyanının əzilməsindən sonra 2000’ə yaxın əsir Türk Babi linç edildi.

Qurrətuleyn özü də 36 yaşında ikən Fars Mirzə Aqa Xan Nuri’nin əmriylə Tehran’ın Elxani Bağı’nda boğularaq öldürüldü. Zəncan Usyan’ı Azərbaycan’ın ortaçağ’dan modern çağa geçişinin başlanqıcı sayılır.

Dadaş Qraqoyunlu Qızılbaş


Tahirə Qürrətüleyn: Azərbaycan'ın Azad Qadını

Azərbaycan'da bu hərəkata Həzrət Bab'ın ən yaxın ardıcılı, Azərbaycan'ın görkəmli şairə qadını Tahirə Qürrətüleyn başçılıq edirdi. Tahirə xanım Həzrət Bab'ın gətirdiyi Yeni İlahi qaydalara uyğun olaraq İslam şərqində çadrasını atmış ilk Müsəlman qadını idi. (bax: Ə. Cəfərzadə «Azərbaycan'ın aşıq və şair qadınları», Bakı, «Gənclik» nəşriyyatı, 1991; Ə. Cəfərzadə «Zərintac Tahirə», Bakı, Göytürk, 1996). Hərəkat yatırılarkən Tahirə Qürrətüleyn xüsusi qəddarlıqla qətlə yetirilmişdir.

Zəncan'da 1850-ci il Babi üsyanı zamanı üsyançılar arasında Zeynəb adlı çox gənc Azərbaycanlı (Türk) qız da olmuşdur. Tarix elmləri doktoru, profesor Zülfəli İbrahimov bu qəhrəman qız haqqında yazmışdır: «Son dərəcə şücaətli olduğuna görə Zəncanlılar bu qıza «Şahnamə»'nin qəhrəmanı Rüstəm'in adını vermişdi. Xalq ona Rüstəmə deyirdi». Başqa tədqiqatçı, tarix elmləri doktoru, profesor Sabir Gəncəli yazır: «Şah qoşunları dəfələrlə hücum edib, Rüstəmə'nin müdafiə etdiyi istehkamı tutmağa cəhd göstərmişdilərsə də buna müvəffəq ola bilməmişdilər. Rüstəmə döyüşdə deyil, yatdığı yerdə cəsus əliylə öldürülmüşdür».

İllər keçəcək və təqribən 70 il sonra Sovet hakimiyyəti dövründə çadranı atmaq və qadın azadlığı Azərbaycan'da kütləvi hərakata çevriləcək, bu hərakat 30-40-cı illərdə Türkiyə və Orta Asiyaya, 50-ci və sonrakı illərdə İslam Şərqi'nin bir sıra ölkələrinə yayılacaqdır. Bakı meydanlarının birində ucaldılmış çadrasını atan «Azad qadın» heykəli Azərbaycan Bəhailəri üçün Tahirə Qürrətüleyn və Zeynəb'in daşa dönmüş arzuları idi.



بابي قادينلارين زنجان´دا قييامي

١٩ اونجو عصرده باب حركاتي، طاهره قره العين´ين رهبرلييي ايله بير سيرا بابي قادينلارين زنجان´دا قييامي.

تاريخچي مرتضي راوندي´نين يازديغينا اساسن قره العين موباريز و آزاد سئوه ر و شاعيره بير قادين ايدي. قاجار ايمپقراتورلوغوندا بيرينجي قادين ايدي كي بئش مين كيشينين ايچينده قادين حوقوقو اوزره موباريزه ائدير و همين موباريزه نهايت اونون باشيني دار آغاجينا آپارير. دئمك اولار كي خورافاتي حيجابين گؤتورولمه سينده اؤنجول بير قادين ايدي. لاكين مير غضب عئيني بوگون كي ايران رئژيمي نين جللادلاري كيمي ناماز چادراسينين اوستوندن ايپي آتيب و اونو بوغور.

باخماياراق كي بو حركات رحمسيزجه بوغولور، تاثيريني ضيياليلار اوستونده قويور.



بانوى ترك آذربايجانى٫ زرين تاج فاطمه قره العين پيشتاز حركت فمينيسم

مهران بهاري

در تاريخ معاصر ايران رسم است كه (هر چند نه چندان صائب٫ و بيشتر از سوى روشنفكران قوم فارس) از بانوى ترك آذربايجانى٫ زرين تاج فاطمه قره العين به عنوان پيشتاز حركت فمينيسم ياد شود.

وى كه محتملا بر مذهب بابى و بيشك منسوب به جريان شيخيه آذربايجان بوده است٫ از نخستين زنان ترك شهرى است كه علىرغم تربيت شيعى-فارسىاش٫ بدون چادر و پوشش اسلامى اورتدكس در مجامع و مباحثات دينى شركت نموده است. اين شاعر٫ عالم و انقلابى ترك آذربايجانى نخستين شورش دمكراتيك مردمى بر عليه مونارشيسم و فاناتيسم مذهبى در قرون معاصر را در شهر زنجان آذربايجان رهبرى نموده است



خاطرات صبحي - سفر به آزربايجان

با مقدمات و توضيحات مهناز رئوفي
http://www.rahpouyan.us/books/5.htm

ּּּּּּ

و بالجمله با اين نشاط و انبساط و كيف و حال بحد رشد و كمال رسيدم و در معارف بهائي توغل حاصل نمودم پس شائق سير و سفر در بلاد و تبليغ (امرالله) بين عباد شدم و باتفاق يكي از دوستان زردشتي نخستين بار بقزوين رهسپار گشتم .

قزوين آن روزها چندين عائله بهائي داشت كه همه از خاندان سمندر محسوب ميگشت كه از بقاياي گروندگان دوره سيد باب بودند و مجموع بهائيان قزوين نزديك بصد نفر ميشدند كه جز يكي دو نفر از تجار و مرحوم ميرزا موسي خان حكيمباشي ما ، بقي از كسبه متوسط الحال و عوام آن بلد بشمار ميرفتند .

ايامي چند در منزل حكيمباشي كه خانه اش محطر حال و مضيف نساء و رجال و شخصش ميزباني سليم النفس و كريم الطبع بود بوديم تا آنكه يكي از دعاه مهم اين طايفه (ميرزا مهدي اخوان الصفا) وارد آن شهر شد و بعداً بصلاحديد (احباب) متفقاً براي دعوت بسمت زنجان و آذربايجان حركت كرديم .

..........

وبالجمله با آن معارف و اين معتقدات و ماية از اطلاعات ما و رفيق طريق از قزوين روانة زنجان شديم اما با سرور و نشاطي كه به وصف در نيايد .آن روزها وسايل سير و سفر چون ايتژن ايام نبود و بيشتر مسافرتها با كالسكه و گاري و اسب و استر طي ميشد صباح روز خوشي بوسيله گاري از قزوين براه افتاده پس از طي شش فرسخ قريب غروب وارد سيادهن شديم و در جنب قهوه خانه فرود آمده بر بام كاروانسرائي منزل كرديم.آقا ميرزا مهدي كه مردي سفر كرده و در اين گونه امر مهارتي داشت سطح بام را به اندازةلزوم آب پاشيده آنگاه از خورجين خود گليمي بيرون آورده بگسترد و خورجين را متكاي خود قرار داده تشك سفري خود را در پاي آن بيانداخت و عباي زخيمي بدوش گرفت و دست از آستين بدر آورد و قهوه چي را خواسته فرمان چائيئ تازه دم داد . اما اين بنده بر بالاي بام گرد ش و به اطراف و جناب نظر ميكردم تا آفتاب غروب كرد.ديدم مرغ و خروسهائئ كه در صحرا پراكنده بودند رو بكاروانسرا بطرف لانه خود ميايند رفته رفته گله هاي گاو و گوسفند از مراتع به ده برميگشتند و مواشي به ده نرسيده بانگ برداشتند و در خانه ها تفرقه شدند همهمه ده زيادتر شد و تا نيم ساعت ادامه داشت در اين وقت هوا خوب تاريك شده بود ، من از بام رباط بدرون قهوه خانه رفتم ديدم داخل و خارج آن قهوه خانه پر از مردم است و در دو گوشه دو منقل آتش نهاده و جمعي پيرامون آن به كشيدن ترياك مشغولند باز بالا رفته قدري با رفيق طريق صحبت كرديم پس از آن شام خورده ، خوابيديم .

آقا ميرزا مهدي را في الحال خواب در ربود ولي من تا يكي دو ساعت در رختخواب سفري خود بيدار گاهي دچار كشاكش افكار و زماني متوجه به آسمان و اختر شمار بودم تا نفس از بدن عنصري توجه به قالب مثالي كرد و به سير بقية الخيال در عالم مقدار مجرد از ماده مشغول شد .

آن بيند طفل تشنه در خواب گاوي را ز سبوي زر دهند آب

صبح زود از خواب برخواسته پس از صرف چاي براه افتاديم و هم چنان بر روية روز قبل هر روز راه مي پيموديم و هر شب در منزلي مياسوديم تا روزي كه وارد زنجان شديم اواخر تابستان و فصل وفور ميوه بود چون زنجان بهائي كم داشت و آشنايي هم با كسي نداشتيم در كاروانسرائي فرود آمديم و با كمال احتياط رفتار ميكرديم تا پس از 20 روز به منزل يك نفر از قدماي بابيه بها ئيه كه اسمش ميرزا محمد قلي و شغلش عطاري و سنين عمرش متجاوز از 80 بود نقل و تحويل كرديم و 23 روز هم در آنجا بوديم و در اين مدت مخفيانه هر شب معدودي از احباء يديدن ميا مدند و گفتگو ميكرديم .و در آنجا فهميديم كه عدة بابيان ازلي بيشتر از بابيان بهائيست و اوضاع بهائيان در زنجان هيچ خوب نيست بسيار تاً سف خورديم كه چرا بايد شهري كه در صدر بابيت مركز مهمي بوده و روزي عموم مسلمين از سطوت و قدرت بابيان هراسان بودند امروز اينطور باشد و در نتيجه زحمات آنان بالكل از بين برود .در زنجان 43 روز در عين ملامت و افسردگي توقف كرديم تا كاروان تبريز از طهران رسيد قضاء را جلودار كاروان و يكي دو نفر از چارپاداران بهائي بودند يك اسب و استر به ما وا گذاشتند يك شب من سوار اسب ميشدم و استر را ميرزا مهدي به زير بار ميكشيد شب ديگر ميرزا مهدي اسب دواني ميكرد و من قاطر سواري اين دفعه حركت ما در شبها بود يعني بعد از اذان مغرب به راه ميافتاديم و قبل از ظهر به منزل ميرسيديم

منزل اول قريه نيك پي بود ، دهي است خوش آب و هوا و بسيار با صفا در جنب كاروانسراي شاه عباسي كاروانيان بار انداختند بعد از آن بعضي به خدمت ستوران پرداخته و ديگران براي تهية خوراك آتش افروختند و در اندك وقتي دود و دمشان براه افتاد ما نيز در نزديكي ايشان در چمن با صفائي منزل گزيديم و مختصر طعامي خورده و بر روي سبزيها دراز كشيديم اما كجا استراحت روزگار خواب شب را ميكند يك ساعت به غروب آفتاب مانده بود برخاسته قدري در ده گردش كرديم تا بر رويه روز قبل براه افتاديم .

از امشب به خلاف شب گذشته بنده را خواب گرفت و هر چه ميخواستم خود را نگهداري كنم ممكن نميشد و پيوسته تا صبح پينكي ميزدم و بسيار واقع ميشد كه در حالي كه سواره لگام مركب را در دست داشتم ناگهاني به خود ميآمدم و ميديدم در حال افتادنم دستم بي اختيار سر افسار اسب يا قاطر را بالا ميكشيد و همچنان در كشمكش خواب و بيداري مي بودم تا طلوع صبح و به محظ روشن شدن هوا ديگر حالت كسالت از من دور ميشد و بعضي اوقات چنان از بيخوابي به ستوه ميامدم كه ميخواستم پياده شده به ترك سفر و همراهي با كاروان گفته لحظه اي خفته باشم
..........

بالجمله از قرية نيكپي به سر چم و از چم به جمال آباد و از جمال آباد به ميانج كوچ كرديم قبل از طلوع صبح به رودخانة قزل اوزن رسيده از پل دختر گذشتيم همراهان نقل كردند دختري بوده است فريفتة چوپاني شده و اين پل و قصري كه در بالاي كوه است ساختة اوست خلاصه بر روان آن عاشق و معشوق درودي فرستاده از فراز و نشيب قافلان كوه با زحمت و احتياط گذشتيم تا به جلگة وسيع ميانج رسيديم و از رودخانة ميانج هم عبور كرده وارد قصبه شديم و به همراهي كاروانيان در كاروانسرايي فرد آمديم .

در زنجان به ما گفته بودند كه معدودي بهائي در ميانج هست كه مقدم برايشان سيديست از نجباي آن قصبه پس از ورود و كمي استراحت بسراغ ايشان شتافته ديدن كرديم چون جلوداران توقف شب را در آن قصبه مقرر داشته بودند شبي در نهيت خوشي در منزل سيد مذكور بروز آورديم و پس از توقف دو روز يك شب در ميانج عازم غريبدوست شديم در اين منزل شنيدم كه راهزنان شاهسون چند كاروان را زده اند و راه امنييتي ندارد بسيار مضطرب شديم و زنگهاي قافله را باز كرده از بيراهه براه افتاديم و در انتهاي بيم و هراس با خواندن تعويض و دعا به حوالي قريه قراچمن رسيده عازم دوات گر و تكمه داش شديم در آنجا معلوم شد كه به سلامت رسته ايم و تا منزل حاجي آقا كه هشت فرسخي تبريز است آمديم آنجا خبر ديگر مسموع شد كه بيشتر بر اضطرابمان افزود و آن شيوع مرض وبا در تبريز و پراكندگي مردم از شهر باطراف بود

جلودار كاروان گفت در اين نزديكي دهي هست كه سيسان نام دارد واحباب در انجا بسيارند اگر ميل داريد روزي در آنجا اقامت كنيد تا بعد چه پيش آيد لذا قاصدي روانه سيسان كرده اظهار اشتياق بملاقات دوستان آنجا نموديم طولي نكشيد كه دو راس اسب با چند نفر از احبا آمده ما را بدان ده بردند و در مسافر خانه آنجا جاي دادند 12 روز در آنجا مانده و در منتهاي محبت و خوشي از ما پذيرائي ميكردند اما تفهيم و تفهم معاني و مطالب بين ما بسيار بزحمت ميشد زيرا زبانشان تركي بود وهيچ فارسي نميدانيستند و ما بلعكس و بنده از همانجا بآموختن زبان تركي پرداختم و بعد از قليلي مدتي توانستم بتركي تكلم و رفع احتياج خود را بكنم

از سيسان باتفاق چند نفر از احباي تبريز كه آنان نيز از وبا بانجا گريخته بودند روانة متنه شديم آن ده دو سه خانوار بهائي داشت چهار پنج روزي توقف كرديم و از آنجا بليقوان كه بواسطه ظروف سفالينش در همه آذربايجان معروفست و پس آن بقرية زنجاناب كه بهترين ييلاق آن حدود است عزيمت كرديم و شبي در آنجا گذرانده روز ديگرش رهسپار ميلان شديم ميلان از توابع قصبه اسكوست و بهائيانش منتسبين يكي از بابيان اوليه هستند كه حاجي احمد موسوم بوده و آنروز در تبريز و تفليس تجارت مهمي داشتند و آن ايام زحمت مسافرين و واردين را متحمل و با كمال محبت و بطور شايسته از مبلغين پذيرائي ميكردند قصبة اسكو كه در دره با صفائي واقع شده جنب ميلانست و در آنجا نيز معدودي از مردم متوسط الحال در سلك امر بهاء منتظمند .اسكو مركز محال اسكو چايست و بواسطة عياراني ((لوطيها ))كه از آنجا بيرون آمده در تمام اطراف تبريز معروفست و بر سر هم مردماني مهمان دوست و گشاده رو دارد بيشتر سكنةاسكو و ميلان و آن حدود از طائفة شيخيه اند در اسكو و ميلان هر چند با چند نفر صحبت شد ولي كسي بهائي نگشت ما هم رخت بربسته عازم ممقان شديم .

ممقان قصبة بزرگي است و مردمانش با فطانت و زارعينش قابلند و زراعت در آنجا دشوار است زيرا بيشتر اراضي سنگلاخ و بايد بعضي از زمينها را اول خاك دستي بريزند بعد زراعت كنند و آبش هم نسبتا كم است با وجود اين اهل آن قصبه با ثروت ترين مردم آن نواحيند كشت صيفي اش بسيار خوب و هندوانه اش در همة آذربايجان به خوش طعمي مشهور است چند روزي در منزل يكي از پيروان بهائي باتفاق دو نفر از احمد اوفها كه از ميلان با ما آمده بودند ميهمان بوديم كه نامش آقاعلي پولي و شيخي شوخ و خوش مشرب بود و حكايات غريب از او نقل ميكردند منجمله ميگفتند كه زنش مسلمان بوده و از ترس زن مدتها بهائيت خود را مستور ميداشته و از اين جهت سالها در ايام رمضان صائم ميبوده و هر شب و روز پنج نوبت با بي اعتقادي نماز ميخوانده روزي در ماه صيام در شدت گرماي تابستان از صحرا به خانه ميآمده و در اين انديشه بوده كه به چه وسيله روزه خود را بشكند و زن را به بهائيت بكشاند به محض ورود به خانه به فحاشي به زن و تابستان ميپردازد و كاردي كه بر كمر داشته از غلاف مي كشد و ديوانه وار زن را عتاب ميكند تا كي تشنگي مرا دچار زحمت كند زود برخيز و هندوانه بياور بيچاره زن لرزان و هراسان هندوانه بر زمين ميگزارد و او با همان كارد با غيظ و غضب هندوانه را دو نيم كرده ميگويد اي ملعونه بي آنكه دم بر اري و انديشه به خود راه دهي بنشين و بخور و ديگر ياد روزه مكن و بدين وسيله موفق ميشود كه زن را از آداب اسلامي بركنار داشته خود را راحت كند .

×××

بالجمله از ممقان به گوگان و از گوگان به عجب شير و قريه جنت آن شيشوان رفتيم شيشوان محل اقامت شاهزاده امام قلي ميرزا پسر ملك قاسم ميرزا فرزند فتحعليشاه بود كه الي الان اولاد و احفاد او در آنجا ساكنند اداره امور بهائي در شيشوان بر عهده آقا احمد علي نامي ممقاني بود و هر گونه زحماتشان را متحمل ميشد و هر چند مردي عامي بود ولي خوش طبع و پاكيزه اخلاق بود پس از توقف يك هفته در شيشوان به مراغه رفتيم كه از شهرهاي آذربايجان است و آثار بعضي مشاهد و ابنية قديمه هنوز در آنجا بر پاست از آنجمله قبر اوحد الدين و رصدخانه خواجه نصير در خارج شهر مركز بهائيت در مراغه آن روز خانه مرحوم حاجي ميرزا عبدالمجيد بود كه از اطباي محترم و معروف آنجا محسوب ميشد و مردي با ذوق و حال بود مراغه بعكس ساير نقاط آذربايجان بهائيانش نسبتا از معاريف و محترمين بلد بودند از مراغه به بناب رفتيم كه در انتهاي درياچه شاهي واقع است در بناب دو روزي بيش توقف نشد و با كسي ملاقاتي به ميان نيامد جز با جناب سيف العلماء كه از اجلة طائفة شيخيه و فرزند مرحوم شيخ علي قاضي است .

چون مسافرت ما در اطراف آذربايجان به طول انجاميده بود لذا از بناب عازم تبريز شديم و مقداري از همين راه رفته را برگشتيم جائي را كه نديده بوديم در اين سفر ديديم .ايلخچي و سردرود بود ايلجچي در چهار فرسخي تبريز است و سكنه آن از علاة ((علي اللهي )) و بقول خود اهل حقيقتند كه در آذربايجان به گوران معروفند در اين ده به جاي ملا و مسجد٬ مرشد و تكيه است چون چند نفر بهائي در آنجا بود براي آنان دو روزي مانده روانه تبريز شديم پس از طي دو فرسخ به سردرود رسيديم از سردرود عمارات مرتفع تبريز خصوصا ارگ عليشاه نمايان است قدري نزديكتر سواد شهر بطور خوبي ديده شد تسلسل خاطر مرا بياد قصه وامداز و محتسب كه مولوي در مثنوي حكايت ميكند
انداخت ساربانا بار بگشا ز اشتران٬
شهر تبريز است و كوي دلبران ،

فردوس است .اين تبريز را
رفعت قدس است اين پاليز را
هر زماني فوج روح انگيز جان
از فراز عرش بر تبريزيان
رو به دارالملك تبريز سنني
بر اميد روشني بر روشني.

از قبرستان گچل كه اول شهر است گذشته وارد محلةارمنستان و از آنجا به محله نوبر به منزل حاجي عليمحمد احمد اف وارد شديم قضا را در آنجا اجتماع ((محفل روحاني ))بود از ملاقات ما اظهار سرور كردند و قرار توقف رسمي ما را در منزل ميرزا حيدر علي اسكوئي دادند و اين ميرزا حيدرعلي از معاريف بهائيان آذربايجان و مردي در بعضي شئون لاقيد و لاابالي است مختصر سوادي دارد و خط نسخ را بد نمينگارد در تبليغ مولع و حريص و داراي سليقة مخصوصي است و اگرچه از اهل حرفه و تجارت است ولي از اين فن جز ضرر حظ و نصيبي ندارد و گاهي به زراعت و صناعت ميپردازد و در تبريز 9 ماه اقامت كرديم جمعي تبليغ شدند و معدودي تصديق كردند تبريز شمارة بهائيان بيشتر از 150 نبود و بطوري كه ميگفتند پيشرفت و محبوبيت اهل بها در تبريز بسيار خوب بوده جز آنكه بواسطه ورشكستگي ((كمپاني شرق)) رونق و اعتبارشان از بين رفت و كمپاني شرق شركتي بود كه چند نفر از رؤساي بهائي تاسيس كردند و اسهامي 10 توماني ترتيب دادند و قريب 19هزار تومان پول از اطراف آذربايجان و ايران جمع كرده در ظرف مدت كمي كوس ورشكست فروكوبيده بي آنكه ارائه صورت حساب و كيفيت ضرر را بدهند كمپاني را بر چيدند اين واقعه سبب خمودت بعضي از بهائيان و اعراض مبتديان و انزجار سائرين شد به هر حال در تبريز خدمتي كه از ما به جامعه بهائيت سر زد بغير از تبليغ يكي دو نفر اين بود كه مبلغي نقدينه از احباب جمع كرده و خانه مرغوبي در بهترين نقاط شهر براي مسافرخانه خريديم و چون مدت اقامت ما در تبريز بطول انجاميده بود مصمم مسافرت شديم نظر به پاره اي جهات صلاح چنان ديديم كه از راه تفليس و بادكوبه به انزلي و رشت و تهران رهسپار شويم لذا با خط اهنگ كه در همان ايام اقامت ما از جلفا به تبريز كشيدند روانه مرند و جلفا شديم .

بعد از توقف يك شب از جلفا با الكساندروپول از نخجوان و ايروان و اوچ كليسا و از جنگلهاي سبز و خرم گذشته وارد تفليس شديم و شب و روزي در تفليس بگردش مشغول بوده از آنجا بباد كوبه و مسافرخانه در آمديم قضا را آن ايام باد كوبه مجمع مبلغين شده بود بغير از ما دو نفر آقا سيد اسد الله قمي و سيد جلال سينا و ميرزا منير نبيل زاده و ميرزا عبد الخالق باد كوبه اي و چند نفر ديگر بودند كه يكي دو نفر از ايشان از اهل بلد و مابقي از عشق آباد و ايروان در آنجا جمع بودند و مقدم بر همة ايشان از حيث شان و رتبت سيد اسدالله قمي بود كه سن قريب به هشتاد و قيافه نوراني و محاسني سفيد و بلند داشت و اصلا از اهل قم و بزرگ شدة تبريز و قبل از بهائيت و شغل مبلغي و تبريز كفش دوزي ميكرده و در بهائيت بعد از گرفتاريهائي كه برايش پيش آمده به عكا رفته و در آنجا اقامت گزيده و بعد از بهاالله مورد توجه عبدالبهاء شده تا آنجا كه معلم شوقي افندي گشته و در سفر عبدالبهاء به آمريكا جزو ملتزمين ركاب و خواص اصحاب بوده و جداش بيامرزد مردي خوش قريحه و مزاح و بذله گو بود و بعدا در ضمن كتاب اشارات مفصلي در مواقع خود به احوال او خواهد شد در هر صورت بنده زايدالوصف مشعوف بودم كه جمعي از مبلغين را زيارت ميكنم كه سالها آرزوي درك خدمت آنان و همكاري با ايشان را داشتم و چون به طوري كه بعداً به عرض خواهم رسانيد از رفيق خود كرم و كرامتي نديده بيشتر متوجه حال سائرين بودم ولي دقت در احوال آنها سبب سلب ارادت من از ايشان گرديد چه ديدم اين منقطعين از ما سوي الله و متوجهين به حق نيز چون ديگران گرفتار شئون دنيه دنيا هستند و پيرو نفس و هوي و رعايت اختصار را به ذكر جزئيات مطالب نميپردازم همين قدر ميگويم كه اين جمع كه جمله ترويج يك مقصد و مرام و تبليغ يك امر و ديانت ميكردند همه با يكديگر خصم و نسبت به هم حاسد بودند و پيوسته به لطائف الحيل در سراسر تخريب كار و توهين حال يكديگر مينمودند و گاهي از تفسيق نيز باك نداشتند با اين همه ديگران را به محبت و صفا و به تبرك نفس وهوي دعوت و دلالت ميفرمودند :

زاهدان كاين جلوه در محراب و منبر ميكنند
چون به خلوت ميروندآن كار ديگر ميكنند

مشكلي دارم ز دانشمند مجلس باز پرس
توبه فرمايان چرا خود توبه كمتر ميكنند

گوئيا باور نميدارند روز داوري
كاين همه قلب و دقل در كار داور ميكنند

الحاصل مدتي در باد كوبه مدتي توقف و مختصر سفري نيز به اطراف از بالاخانلي و نفتالين كرده و بعد از مشورت با دوستان فسخ عزيمت به طهران نموده از باد كوبه با كشتي به تازه شهر رفتيم و از آنجا هم با راه آهن بدون هيچ توقفي در راه به سرعت برق و باد به عشق آباد آمديم !

Tuesday, July 11, 2006



افزايش تضييقات بر تركهاي علوي (اهل حق)٬ سني٬ جعفري و بهايي در آذربايجان جنوبي

همزمان با قيامهاي شهري خلق ترك در آذربايجان جنوبي ٬ جنوب ايران (قشقايستان) و ديگر نقاط ايران٬ دولت جمهوري اسلامي به اقدامات امنيتي و تضييق سيستماتيك حقوق انساني بسيار گسترده٬ همه جانبه و شديدي براى مهار كردن جنبش ملي دمكراتيك خلق ترك دست زده است كه بعضي از اين اقدامات در رسانه ها و ּּּ انعكاس مي يابدּ

يكي از عرصه هاي جدي تضييق حقوق بشري خلق ترك در آذربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران٬ اعمال فشار بر گروههاي مذهبي و اعتقادي مختلف ترك توسط نهادها و دولت جمهوري اسلامي است٬ در ميان اين گروههاي مذهبي و اعتقادي٬ تركهاي علوي-قزلباش (به خطا در ايران اهل حق ناميده مي شوند)٬ تركهاي سني٬ تركهاي بهايي و حتي تركهاي شيعه جعفري قرار دارند:

تضييقات اخير بر تركهاي علوي قزلباش:

در روز برگزاري مراسم هفته شهداي ميانه در طول قيام ملي خلق ترك٬ عوامل لباس شخصي جمع ائوي علويان ترك (خانقاه اهل حق) را به آتش كشيده اندּ علاوه بر آن اخيرا براي پنج تن از متهمان شورش تركان علوي قزلباش (در ايران به خطا اهل حق ناميده ميشوند) قوشاچاي (مياندواب) حبسهاي طويل المدت و اعدام٬ به شرح زير صادر شده است:

١. سمندعلِی محمدِی (بِیگ محمد اوغلو)، متولد ۱٣۲۶ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق) ، به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ۲۲ آبان ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

٢. بخشعلِی محمدِی (بِیگ محمد اوغلو)، متولد ۱٣۲۶ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق) به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ۱۲ آبان ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

٣. ِیونس آقاِیان (اِیوب اوغلو)، متولد ۱٣۶۱ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق) به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ٣ مهر ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

٤. مهدِی قاسم زاده (قباد اوغلو)، متولد ۱٣۶۰ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق) به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ۱ مهر ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

٥. عباداله قاسم زاده (قباد اوغلو)، متولد ۱٣۵٣ در قوشاچاي (مِیاندوآب)، وابسته به مذهب علوي- قزلباشي (در ايران به اشتباه مشهور به اهل حق)٬ به اتهام درگِیرِی با نِیروِی انتظامِی در ۱۲ آبان ۱٣٨٣ دستگِیر و به ۵ سال حبس و سپس اعدام، محکوم شده است.

علويان ترك و يا قزلباش (كه در ايران به خطا اهل حق ناميده ميشوند) تقريبا ١٠٪ تا ٢٠٪ جمعيت تركان ايران را تشكيل ميدهند. همه ايلات ترك در آذربايجان و ايران سنتا بر مذهب علوي قزلباشي هستندּ آنها ترکی را خالصتر صحبت می کنند و لهجه اکثر آنان لهجه ای مابين ترکی آذربايجانی و آناتولی می باشد. علويان ترك قزلباش بقيه السيف قزلباشان تركيه هستند كه به آذربايجان و ايران مهاجرت كرده اندּ

علويان ترك قزلباش از بدو تاسيس جمهوري اسلامي با انواع و اقسام تحديد گسترده و خشن آزاديهاي انساني٬ وجداني و مذهبي بوده اندּ دولت جمهوري اسلامي مذهب علوي قزلباشي (در ايران به خطا اهل حق گفته ميشود) را به رسميت نميشناسد و سياست رسمي آن تغيير مذهب تركان علوي قزلباش به شيعه امامي استּ در اين راستا پس از تاسيس جمهوري اسلامي تجمعات آنان غیر قانونی گشته و قزلباشها قادر به انجام آزاد فرایض دینی خود نشده اند. با تعطیل شدن «جمع ائوي» (جمع خانه) قزلباشها کاملا از حق تجمع ازاد دینی محروم شده اند.

علويان ترك از يك سوي با سياستهاي فارسسازي و شيعه سازي جمهوري اسلامي و از طرف ديگر با سياسيتهاي كردسازيشان توسط جريانها و گروههاي كرد و آسيميله شدن در مذهب كردي يارسان قرار دارندּ تعداد بيشتری از آنها به دليل اشتراکات زيادی که با ترکهای علوي آناتولی كه شمارشان بالغ بر ميليونها تن ميشوند دارند ترجيح می دهند نيم نگاهی به ترکيه داشته باشند. آنها به ترکهای آناتولی اعتماد بيشتری دارند

در انتخابات مجلس هفتم فردی بنام سولطان علی محمدی از روستای اوچ تپه ترک قوشاچاي (مِیاندوآب) کاندیدای مطلوب علويان آذربایجان رد صلاحیت شدּ پس از آن شبنامه ای منسوب به این فرد در مناطق جنوب غربی آذربایجان و بخصوص در میان علويان ترك پخش شدּ در این شبنامه سولطانعلی با محکوم کردن آپارتایدی که در ایران علیه اقوام و مذاهب در جریان است خواهان رفع این تبعیضات و حتی یک نوع دوئل برای مباحثه با رییس جمهور در ملاء عام و یا تلویزیون شده بود.

حادثه خونین اوچ تپه قوشاچاي (مِیاندوآب) سال قبل زماني آغاز شد كه علويان روستای اوچ تپه ترک با نصب پارچه نوشته هایی بزبان ترکی و فارسی در مناطق عمومی روستا ، خواهان رفع مظالم مذهبی و فرهنگی مبتلا به شدندּ اما مقامات مدتها نسبت به تذکرات و تهدیدات مقامات انتظامی محلی از خود بی اعتنایی نشان دادندּ ظهر روز چهارشنبه ناگهان صدها تن از نیروهای انتظامی قوشاچاي (مِیاندوآب) روستا را به محاصره خود در آوردند. گفتگوهایی که برای رفع تنش میان آق ساققال ها (ریش سفیدان) و نیز مامورین صورت گرفت بتندی از جانب مقامات نظامی رد شد.

هنگامی كه فرماندهان نیروی انتظامی و نیز پشتیبانی این نیرو در قوشاچاي (مِیاندوآب) به برخی از اعتقادات علويان قزلباش اهانت کردند كار به خشونت و تيراندازي كشيده شد بعد از این حادثه ، روستا تبدیل به صحنه جنگ وحشتناکی شد و مامورین با استقاده از دوشکا و گلوله های آرپیجی به روستا حمله کردند. دامداری مدرن اوچ تپه ، چندین خانه و نیز بیش از ده وسیله نقلیه موجود در روستا هدف قرار گرفتند و جمع کثیری کشته ، مجروح و توقیف شدند.

http://qirxlar.blogspot.com/

تضييقات اخير بر تركهاي سني آذربايجان

از نمونه هاي اخير تضييق بر تركان سني آذربايجان بازداشت مهندس عليرضا جوانبخت قولونجو ، نويسنده و فعال آذربايجاني توسط نيروهاي امنيتي اورميه است . مهندس جوانبخت از ترك هاي سني مذهب اورميه مي باشد. هنوز خبري از علت دستگيري وي منتشر نشده است اما به نظر مي رسد اين بازداشت در ادامه نا آرامي هاي اخير در شهرهاي آذربايجان و در اعتراض به توهين عليه ترك ها باشد. بازداشت وي پس از دو بار بازرسي از منزل وي صورت مي پذيرد.

عليرضا جوانبخت قولونجو يكسال پيش نيز به دليل فعاليت در زمينه حقوق بشر و عضويت در هيات موسس كميته دفاع از زندانيان سياسي آذربايجان (آسمك) به شش ماه حبس محكوم شده بود كه اين محكوميت به مدت دو سال به حالت تعليق در آمده بود.

ترکهای سنّی آذربايجان غربی در شهرهای اورميه، سلماس و خوی زندگی می کنند. پراکندگی جمعيت آنان در گذشته به مهاباد، پيرانشهر، نقده و اشنويه نيز می رسيده است، که در نتيجه جنگهای مذهبی بين شيعه وسنّی که خونينترين آنها به دوره صفويه بر می گردد به کردها نزديکتر شده و به تدريج در بين آنها حل شده اند. جمعيّت آنها در سه شهر ياد شده نزديک به 200 هزار نفر است. در اين بين موقعيت جغرافيايی مناطق سنّی نشين از اهميت خاصی برخوردار است. مخصوصاَ قصبات بزرگی مانند "بالوو"، "قولونجو (قولنجی)"، "مياوا(مياوق)"، "گجين"، "کهريز"، "گول تپه"، "ولنده"، "ايستی سو"، "شکريازی"، "وردان" و ... که بعضی از آنها به تنهايی نزديک به 10 هزار سکنه دارند. تركهاي سني آذربايجان ترکی را خالصتر صحبت می کنند و لهجه اکثر آنان لهجه ای مابين ترکی آذربايجانی و آناتولی می باشد.

تركهاي سني آذربايجان از يك طرف تحت سياسيتهاي فارس سازي و شيعه امامي سازي دولت جمهوري اسلامي قرار دارند و از طرف ديگر در معرض اسيميلاسيون در ميان كردهاي سني مجاور ميباشندּ اعضای گروههای پژاک و پ. ک. ک. براي جذب تركهاي سني ساكن در مناطق استراتژيك در جوار مرز تركيه به خود٬ در آذربايجان غربی از تبعيضهای مذهبی سخن می گويند و از اتحاد سنّی مذهبها. اوايل انقلاب اسلامی ايران بسياری از آنها که ساکن روستاهای سلماس هستند و به آنها Küresünniگفته می شود، از طرف دولت مورد تهدید واقع شدند. آن موقع دولت ترکیه از آنها حمايت کرد. تعداد بيشتری از تركهاي سني آذربايجان به دليل اشتراکات زيادی که با ترکهای سني آناتولی دارند ترجيح می دهند نيم نگاهی به ترکيه داشته باشند. آنها به ترکهای آناتولی اعتماد بيشتری دارند در طی سالهای گذشته هزاران تن از ترکهای سنّی به ترکيه مهاجرت کرده اند.

در آذربايجان غربی تمام امتيازات داده شده براي اهل سنت به کردها تعلق گرفته است. ترکهای سنّی ساکن در اورميه مسجدی ندارند، آنها نماز جمعه در مسجد امام شافعی و با کردها اقامه می کنند. استخدام کردها در ادارات دولتی بيشتر شده و کردها به تدريج برخی از مناطق تركهاي سني -مناطقی مانند بند، ديزج سياوش و... که زمانی ترکهای سنّی ساکنين اصلی آن بوده اند- را نيز اشغال کرده اند.

http://www.dc.turkuamk.fi/users/fsaeidi/

تضييقات اخير بر تركهاي جعفري

برجسته ترين نمونه تضييقات فزاينده بر تركهاي جعفري آذربايجان٬ نمونه حجت الاسلام عظيمي قديم استּ اين روحاني جوان و مترقي ترك به علت فعاليتها و سخنان خود بر عليه نژادپرستي فارسي بارها در دادگاه ويژه روحانيت محاكمه٬ به ممنوعيت خروج از كشور٬ منع اقامت در استانهاي آذربايجاني و ترك نشين در شمال غرب كشور٬ ممنوعيت از هر گونه فعاليتهاي تبليغي در آنها٬ محروميت از پوشيدن لباس روحانيت و حبس هاي گوناگون محكوم شده استּ

مذهب جعفري كه امروزه مذهب اكثريت تركهاي ايران و آذربايجان جنوبي است توسط نادر شاه افشار بنيانگذار دولت تركي و آذربايجاني افشار٬ اين آخرين جهانگير ترك٬ تدوين و ايجاد شده استּ شيعه امامي٬ فرم و تفسير فارسي-عربي از شيعه اورتودوكس دوازده امامي (اثني عشريه) و شيعه جعفري فرم و تفسير تركي آن استּ نادرشاه با فدا نمودن "شيعه امامى" آنرا به فرمى جديد كه "شيعه جعفرى" ناميده مى شود در آورده است. وى مذهب شيعه امامى را آنقدر معتدل و جرح و تعديل نموده است كه موفق به ايجاد مذهب جديدى نزديك به مذاهب تسنن كه مورد احترام هم شيعيان امامى و هم سنيان بود و خود آنرا "مذهب جعفرى" منسوب به امام جعفر صادق مى ناميد گرديده است. او اختلاف مذهب شيعه جعفري با مذاهب اهل سنت را نيز فقط در سطح بعضى از فروعات و امور فقهى مانند اداى نماز و روزه و حج مجاز مى دانست. به عبارت ديگر او مذهب شيعه امامى فارسي-عربي را به سطح يك مذهب فقهى مستقل تحت نام مذهب جعفرى تركي تنزل داد.

در قرائت تركي وى از شيعه يعني در شيعه جعفري٫ از ولايت (و از جمله ولايت فقيه) و عصمت امامان٬ همچنين از تقدس و اختيارات و امتيازات طبقه روحانيت خبرى نيست.

امروز تركهاي جعفري آذربايجان جنوبي و ديگر نقاط ايران٬ در معرض سياست هاي گسترده فارسسازي و شيعه (امامي) سازي دولت جمهوري اسلامي ايران دارندּ اكنون تركهاي جعفري بويژه روحانيون تركي كه اعتقادي به تئوري ولايت فقيه فارسي ندارند٬ -آيته الله شريعتمداري از برجسته ترين اين نمونه هاست- تحت فشارهاي گوناگون از طرف دولت قرار دارندּ

http://ebduleziz-ezimi.blogspot.com/

تضييقات اخير بر تركان بهايي در آذربايجان جنوبي

رئيس دادگستري آذربايجان شرقي در مصاحبه اخير خود گفته است كه در حوادث اخير تبريز ٣٣٠ نفر دستگير شده اند كه در ميان آنها تعدادي بهايي و توده اي و وابستگان اسراييلي وجود داردּ اين ادعا موجي از ناخشنودي و تشويش در ميان جامعه بهاييان و لادينان ترك ايجاد نموده و به عنوان پيش در آمد فشارهاي تازه اي بر بهاييان و كمونيستهاي ترك در آذربايجان قلمداد شده استּ

تركهاي آذربايجان هم در روند پيدايش جريان بهايي ايران و هم در گسترش آن سهم تاريخي تعيين كننده اي داشته اندּ گسترده ترين قيام شهري بابي به رهبري قره العين بانوي ترك آزربايجاني از اهالي قزوين و در شهر زنجان آذربايجان بوقوع پيوسته استּ از ١٧ تن حروف حي باب (نخستين گروندگان به وي) بيش از نيمي ترك و آذربايجاني بوده اندּ بهاييان ترك در همه سطح آذربايجان در استانهاي آذربايجان شرقي٬ همدان٬ قزوين٬ آذربايجان غربي و ּּּּ ساكن (بوده) اندּ

هر چند سران بهايي در دوره سلطنت پهلوي با سياستهاي ضد تركي آن رژيم هماهنگي كاملي نشان داده اند٬ توده عامي بهاييان ترك با تاسيس جهموري اسلامي تحت فشارها و مضايق بسيار قرار گرفته اندּ اين فشارها و مظالم كه طيف بسيار وسيعي از تاراج و به يغما بردن خانه و كاشانه توسط افراطيون بنيادگراي شيعي امامي حامي دولت٬ تا مثله شدن در كوي و بازار وּּּּ را در بر ميگيرد منجر به مهاجرت گسترده تركان بهايي به خارج كشور گرديده استּ

http://bahai-turk.blogspot.com/